Saturday, 13 April 2013

selayang pandang kepada makalah Teori Abraham Maslow




BISMILLAHIRRAHMANIRRAHIM

هرم مازلو و نظریه‌ی انگیزه‌های انسانی

 
با کمی جستجو متوجه شدم ترجمه کامل هرم مازلو به فارسی در دسترس نیست‌ (باورم نمی‌شود در اینترنت وجود نداشته باشد، احتمالا جایی هست ولی چندان جستجو‌پذیر نیست). با توجه به اهمیت و شهرت هرم مازلو در این‌جا ترجمه آن را می‌آورم.
توجه: انگیزه واقعی‌ام را از نوشتن این مقاله در پایان همین نوشته آورده‌ام.
آقای آبراهام مازلو (Abraham Maslow) نظریه روانشناسی خود را به عنوان «نظریه انگیزه‌های انسان» در سال 1943 ارائه کرد. او افراد موفق بسیاری را مورد مطالعه قرار داد که در میان آن‌ها مشاهیر علمی و سیاسی، دانشجویان برجسته دانشگاه‌ها و … حضور داشتند. او معتقد بود مطالعه افراد ناتوان و بی‌چاره به یک نظریه روان‌شناسی ناتوان و بی‌چاره منتهی می‌شود.
به نظریه مازلو انتقادات مهمی هم وارد است. مثلا گروهی بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسه‌مراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انسان‌اند.
آشنایی با نظریه مازلو دید خوبی به فرد می‌دهد ولی نباید آن‌را بیش از حد تعمیم داد و سعی کرد همه رفتارهای انسانی را در چارچوب آن گنجاند.
هرم مازلو
مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایین‌تر هرم نیازهای حیاتی‌تر و ساده‌تر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیده‌تر ولی کمتر حیاتی را نشان می‌دهند. نیازهای طبقه‌های بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار می‌گیرند که نیازهای طبقه‌های پایین‌تر برطرف شده باشند.
هرگاه فردی به طبقه‌ بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایین‌تر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقه‌های پایین‌تر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا می‌برد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایین‌تر باز نمی‌گردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف می‌کند، اما همچنان به کار و موقعیت‌اش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.
Mazlo-Pyramid-Farsi
سلسه‌مراتب نیازهای انسان یا هرم مازلو. برای دیدن تصویر با وضوح کامل این‌جاکلیک کنید.
چهار طبقه پایین: نیازهای پایه
چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» (Deficiency Needs) یا D-Needs نام دارند. این نیاز‌ها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمی‌دهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی می‌کنند.
  • طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی
    دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
  • طبقه دوم: امنیت
    امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماری‌ها
  • طبقه سوم: اجتماعی
    دوستی، صمیمیت، خانواده‌ی پشتیبان و با روابط مناسب داشتن
    انسان‌ها به تعلق داشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند. این حس می‌تواند از سوی گروه‌های بزرگ (مانند باشگاه‌های ورزشی، اداره، گروه‌های مذهبی، سازمان‌های حرفه‌ای و …) یا گروه‌های اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا هم‌تحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ایجاد شود. افراد همچنین نیاز دارند توسط دیگران دوست داشته شوند و آن‌ها را دوست داشته باشند‌ (چه از نوع جنسی و چه از نوع غیرجنسی).
    در نبود چنین پذیرفته‌شدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسرده‌گی قرار می‌گیرد.
  • طبقه چهارم: رضایت و احترام
    انسان‌ها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». افراد ممکن است برای کسب احترام و توجه دیگران به فعالیت‌های مختلفی دست بزنند (حرفه‌ای یا تفریحی). عدم تعادل در مورد این نیازها می‌تواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقده‌های درونی و … منجر شود.
طبقه پنجم: نیازهای متعالی (نیازهای انگیزه‌بخش)
این نیازها به عنوان «نیازهای رشد‌دهنده» یا «نیازهای متعالی» یا B-Needs شناخته می‌شوند.
  • نیازهای ذهنی و فکری (Cognitive): انسان‌ها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن می‌شود.
  • نیازهای زیبایی‌شناسیک (Aesthetic): انسان‌ها برای رشد کردن (رسیدن به خودشکوفایی) به تصور زیبا یا چیزی که از لحاظ زیبایی‌شناسیک دلپذیر باشد نیاز دارند.
خودشکوفایی:
maslow
خودشکوفایی (Self-actualization) نیاز غریزی انسان‌ برای استفاده حداکثر از همه قابلیت‌ها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیل‌ها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است.
به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روان‌شناسیک فرد وقتی رخ می‌دهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایه‌اش (طبقه‌های یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفته‌اش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت.
خصوصیات افراد خودشکوفا از نظر مازلو
مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کامل‌ترین هستند در بسیاری از زمینه‌ها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد:
  • واقعیت‌ها و حقایق جهان (و خودشان) را می‌پذیرند (به جای انکار یا فرار از آن‌‌ها). درک شفاف و واضح‌تری از واقعیت‌ها دارند و راحت‌تر با آن‌ها کنار می‌آبند. آن‌ها تجربه‌ها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی می‌کنند و به خوبی می‌توانند پدیده‌های تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند.
  • در افکار و رفتارهایشان راحت و سبک‌بال هستند و فی‌البداهه تصمیم می‌گیرند یا می‌اندیشند. چندان دنباله‌رو قواعد مرسوم نیستند ولی آن‌ها را نادیده نیز نمی‌گیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمی‌دهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آن‌ها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی می‌کنند شود. آن‌ها به هیچ‌عنوان از بیرون تشویق نمی‌شوند و انگیزه‌ها و نیروی محرکه آن‌ها کاملا درونی است.
  • به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همان‌گونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است.
  • به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان می‌دهند و این محدود به خود فرد نمی‌شود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زنده‌گی خود هستند.
  • از لذت‌های اساسی و پایه‌ای زنده‌گی لذت می‌برند و پیوسته آن‌ها را می‌ستایند. آن‌ها از زنده‌گی روزمره ، طبیعت، بچه‌ها، موسیقی و روابط جنسی لذت می‌برند. آن‌ها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بی‌خود شدن نزدیک می‌شوند.
  • با سایر افراد و انسان‌ها احساس نزدیکی، یگانه‌گی و محبت می‌کنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آن‌ها حضور دارد.
  • روابط شخصی عمیق دارند. آن‌ها می‌توانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشق‌های بزرگ داشته باشند. در واقع آن‌ها قادرند «مرزهای فردیت» (ego boundries) خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آن‌ها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور (hypocrates)، متکبر (pompous) یا خودبزرگ‌بین (self-inflated)؛ واقع‌گرا، صریح و تند هستند.
  • روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آن‌ها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام می‌گذارند و با آن‌ها رفتار دوستانه دارند. به نظر آن‌ها از هر کسی می‌توان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که می‌تواند دانش آن‌ها را افزایش دهد احترام می‌گذارند.
  • از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت می‌برند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت می‌کند فاصله بگیرند (از دور نظاره‌گر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردم‌گریز جلوه کنند.
  • استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این‌ افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زنده‌گی آن‌ها در این کلمات خلاصه می‌شود: «تصمیم‌گیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زنده‌گی خود» ، فردی فعال و موثر و مسئول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن)
  • دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاق‌گرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسلیه»، «هدف» و «وسیله‌های لازم برای رسیدن به هدف» را درک می‌کنند و برای آن‌ها وزن‌های اخلاقی خودسنجیده دارند. همچنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق می‌کند.
  • روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آن‌ها معمولا به لطیفه‌هایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمی‌خندند (مگر این‌که نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آن‌ها می‌توانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچک‌اند. آن‌ها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند.
  • دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و می‌توانند همه چیز را به صورت بی‌طرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند.
maslow-farsi-2
هرم مازلو، بدون عنوان و نام طبقات که باعث خواناتر شدن‌اش می‌شود. (تصویر با اندازه بزرگ‌تر این‌جا)
چرا این مقاله را نوشتم؟
روزی نمی‌گذشت که در مقاله‌ای یا نوشته دوستی در یک وب‌لاگ یا حتی در کامنت دوستان از «هرم مازلو» چیزی نبینم. کم‌کم به این نتیجه رسیدم که انگار بدجوری از قافله «مازلو و مازلودان‌ها و مازلودوست‌ها» عقب مانده‌ام و برای این‌که این عقب‌مانده‌گی ناجور را جبران کنم دست به دامان اینترنت شدم که هرطوری شده من هم به جماعت «مازلویست» بپیوندم و بار «مازلویی» خودم را ببندم.
حالا شاید این حس عقب‌مانده‌گی را بتوانید با همین نظریه مازلو توضیح دهید. مثلا احتمالا من جایی توی طبقه چهار گیر افتاده‌ بودم و از این‌که همه مازلو می‌دانند و من چیزی نمی‌دانم احساس کمبود و عدم رضایت می‌کردم.
اما حالا اوضاع فرق می‌کند!
امیدوارم بعد از خواندن این نوشته-ترجمه شما هم مثل من دیگر وقتی جایی دیدید صحبت از «مازلو» و «هرم مازلو» می‌شود مجبور نشوید سرتان را به خجالت پایین بگیرید و سکوت کنید.

 Teori Psikologi » Tokoh Psikologi 




Teori Hierarki Keperluan Maslow

makalah dari seberang(Indonesia)


Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow 


Abraham Maslow mengembangkan teori kepribadian yang telah mempengaruhi sejumlah bidang yang berbeda, termasuk pendidikan. Ini pengaruh luas karena sebagian tingginya tingkat kepraktisan’s teori Maslow. Teori ini akurat menggambarkan realitas banyak dari pengalaman pribadi. Banyak orang menemukan bahwa mereka bisa memahami apa kata Maslow. Mereka dapat mengenali beberapa fitur dari pengalaman mereka atau perilaku yang benar dan dapat diidentifikasi tetapi mereka tidak pernah dimasukkan ke dalam kata-kata.
Maslow adalah seorang psikolog humanistik. Humanis tidak percaya bahwa manusia yang mendorong dan ditarik oleh kekuatan mekanik, salah satu dari rangsangan dan bala bantuan (behaviorisme) atau impuls naluriah sadar (psikoanalisis). Humanis berfokus pada potensi. Mereka percaya bahwa manusia berusaha untuk tingkat atas kemampuan. Manusia mencari batas-batas kreativitas, tertinggi mencapai kesadaran dan kebijaksanaan. Ini telah diberi label “berfungsi penuh orang”, “kepribadian sehat”, atau sebagai Maslow menyebut tingkat ini, “orang-aktualisasi diri.”
Maslow telah membuat teori hierarkhi kebutuhan. Semua kebutuhan dasar itu adalah instinctoid, setara dengan naluri pada hewan. Manusia mulai dengan disposisi yang sangat lemah yang kemudian kuno sepenuhnya sebagai orang tumbuh. Bila lingkungan yang benar, orang akan tumbuh lurus dan indah, aktualisasi potensi yang mereka telah mewarisi. Jika lingkungan tidak “benar” (dan kebanyakan tidak ada) mereka tidak akan tumbuh tinggi dan lurus dan indah.

Maslow telah membentuk sebuah hirarki dari lima tingkat kebutuhan dasar. Di luar kebutuhan tersebut, kebutuhan tingkat yang lebih tinggi ada. Ini termasuk kebutuhan untuk memahami, apresiasi estetik dan spiritual kebutuhan murni. Dalam tingkat dari lima kebutuhan dasar, orang tidak merasa perlu kedua hingga tuntutan pertama telah puas, maupun ketiga sampai kedua telah puas, dan sebagainya. Kebutuhan dasar Maslow adalah sebagai berikut:

Teori Kebutuhan Maslow

1.  Kebutuhan Fisiologis
Ini adalah kebutuhan biologis. Mereka terdiri dari kebutuhan oksigen, makanan, air, dan suhu tubuh relatif konstan. Mereka adalah kebutuhan kuat karena jika seseorang tidak diberi semua kebutuhan, fisiologis yang akan datang pertama dalam pencarian seseorang untuk kepuasan.
2.  Kebutuhan Keamanan
Ketika semua kebutuhan fisiologis puas dan tidak mengendalikan pikiran lagi dan perilaku, kebutuhan keamanan dapat menjadi aktif. Orang dewasa memiliki sedikit kesadaran keamanan mereka kebutuhan kecuali pada saat darurat atau periode disorganisasi dalam struktur sosial (seperti kerusuhan luas). Anak-anak sering menampilkan tanda-tanda rasa tidak aman dan perlu aman.
3.  Kebutuhan Cinta, sayang dan kepemilikan
Ketika kebutuhan untuk keselamatan dan kesejahteraan fisiologis puas, kelas berikutnya kebutuhan untuk cinta, sayang dan kepemilikan dapat muncul. Maslow menyatakan bahwa orang mencari untuk mengatasi perasaan kesepian dan keterasingan. Ini melibatkan kedua dan menerima cinta, kasih sayang dan memberikan rasa memiliki.
4.  Kebutuhan Esteem
Ketika tiga kelas pertama kebutuhan dipenuhi, kebutuhan untuk harga bisa menjadi dominan. Ini melibatkan kebutuhan baik harga diri dan untuk seseorang mendapat penghargaan dari orang lain. Manusia memiliki kebutuhan untuk tegas, berdasarkan, tingkat tinggi stabil diri, dan rasa hormat dari orang lain. Ketika kebutuhan ini terpenuhi, orang merasa percaya diri dan berharga sebagai orang di dunia. Ketika kebutuhan frustrasi, orang merasa rendah, lemah, tak berdaya dan tidak berharga.
5.  Kebutuhan Aktualisasi Diri
Ketika semua kebutuhan di atas terpenuhi, maka dan hanya maka adalah kebutuhan untuk aktualisasi diri diaktifkan. Maslow menggambarkan aktualisasi diri sebagai orang perlu untuk menjadi dan melakukan apa yang orang itu “lahir untuk dilakukan.” “Seorang musisi harus bermusik, seniman harus melukis, dan penyair harus menulis.” Kebutuhan ini membuat diri mereka merasa dalam tanda-tanda kegelisahan. Orang itu merasa di tepi, tegang, kurang sesuatu, singkatnya, gelisah. Jika seseorang lapar, tidak aman, tidak dicintai atau diterima, atau kurang harga diri, sangat mudah untuk mengetahui apa orang itu gelisah tentang. Hal ini tidak selalu jelas apa yang seseorang ingin ketika ada kebutuhan untuk aktualisasi diri.
Teori hierarkhi kebutuhan sering digambarkan sebagai piramida,  lebih besar tingkat bawah mewakili kebutuhan yang lebih rendah, dan titik atas mewakili kebutuhan aktualisasi diri. Maslow percaya bahwa satu-satunya alasan bahwa orang tidak akan bergerak dengan baik di arah aktualisasi diri adalah karena kendala ditempatkan di jalan mereka oleh masyarakat negara. Dia bahwa pendidikan merupakan salah satu kendala. Dia merekomendasikan cara pendidikan dapat beralih dari orang biasa-pengerdilan taktik untuk tumbuh pendekatan orang. Maslow menyatakan bahwa pendidik harus menanggapi potensi individu telah untuk tumbuh menjadi orang-aktualisasi diri / jenis-nya sendiri. Sepuluh poin yang pendidik harus alamat yang terdaftar:
  1. Kita harus mengajar orang untuk menjadi otentik, untuk menyadari diri batin mereka dan mendengar perasaan mereka-suara batin.
  2. Kita harus mengajar orang untuk mengatasi pengkondisian budaya mereka dan menjadi warga negara dunia.
  3. Kita harus membantu orang menemukan panggilan mereka dalam hidup, panggilan mereka, nasib atau takdir. Hal ini terutama difokuskan pada menemukan karier yang tepat dan pasangan yang tepat.
  4. Kita harus mengajar orang bahwa hidup ini berharga, bahwa ada sukacita yang harus dialami dalam kehidupan, dan jika orang yang terbuka untuk melihat yang baik dan gembira dalam semua jenis situasi, itu membuat hidup layak.
  5. Kita harus menerima orang seperti dia atau dia dan membantu orang belajar sifat batin mereka. Dari pengetahuan yang sebenarnya bakat dan keterbatasan kita bisa tahu apa yang harus membangun di atas, apa potensi yang benar-benar ada.
  6. Kita harus melihat itu kebutuhan dasar orang dipenuhi. Ini mencakup keselamatan, belongingness, dan kebutuhan harga diri.
  7. Kita harus refreshen kesadaran, mengajar orang untuk menghargai keindahan dan hal-hal baik lainnya di alam dan dalam hidup.
  8. Kita harus mengajar orang bahwa kontrol yang baik, dan lengkap meninggalkan yang buruk. Dibutuhkan kontrol untuk meningkatkan kualitas hidup di semua daerah.
  9. Kita harus mengajarkan orang untuk mengatasi masalah sepele dan bergulat dengan masalah serius dalam kehidupan. Ini termasuk masalah ketidakadilan, rasa sakit, penderitaan, dan kematian.
  10. Kita harus mengajar orang untuk menjadi pemilih yang baik. Mereka harus diberi latihan dalam membuat pilihan yang baik.


Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow 



88888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888


نقد نظریه مازلو - سایت طوبی :: پژوهشکده تحقیقات اسلامی

www.tooba.net/Magazines/Show/278/3-5-1-1-1-1 - Translate this page
نقد نظریه مازلو از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله: آیت‌الله مصباح یزدی می فرماید: ۱. تئوری«مازلو» از جهت استناد آن به داده‌های حسّی و ..kritikan keatas teori Maslow

بررسی و مقایسه تئوری نیازهای مازلو با نیازها از منظر امام علی(ع)

www.modir.ir/Articles/3412.aspx - Translate this page
بررسی و مقایسه تئوری نیازهای مازلو با نیازها از منظر امام علی(ع) ... صمدانیان و میریان نیز علل ناهنجاری و روش کنترل آن از دیدگاه نهج البلاغه را مورد نقد قرار داده اند.
komparatif studi dengan keperluan2 berdasarkan kata2 Imam Ali a.s


Abraham Maslow


From Wikipedia, the free encyclopedia



Abraham Harold Maslow (April 1, 1908 – June 8, 1970) was an American psychologistwho was best known for creating Maslow's hierarchy of needs, a theory of psychological health predicated on fulfilling innate human needs in priority, culminating in self-actualization.[2] Maslow was a psychology professor at Brandeis UniversityBrooklyn CollegeNew School for Social Research and Columbia University. He stressed the importance of focusing on the positive qualities in people, as opposed to treating them as a "bag of symptoms."[3]

 Kritikan Ulama Ahlusunnah Wal Jamaah Terhadap Ibnu Taimiyah

 
Zahabi menganggap pengikut Ibnu Taimiyah sebagai hina dan pendusta
Zahabi (wafat tahun 774), salah seorang tokoh besar Ahlusunnah yang masyhur dalam ilmu Rijal di zamannya menulis sepucuk surat kepada Ibnu Taimiyah:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛
Alangkah kecewanya kerana barangsiapa yang mengikutimu (Ibnu Taimiyah) maka sesungguhnya ia adalah Zindiq dan merosot… Maka tidakkah kebanyakan pengikut kamu itu ketinggalan, tipis akal, atau orang awam biasa, pendusta, tumpul pemikirannya, kemurungan yang aneh dan kuat tipu daya, kekeringan amalan soleh dan luput pemahaman, andainya kamu tidak mempercayaiku, maka kajilah mereka dan nilailah mereka dengan keadilan…

Zahabi menulis sehinggalah ke perenggan berikut:

فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة؛ 
(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.

Maka tidaklah aku kira bahawa kamu akan menerima kata-kataku! tidaklah engkau akan mendengari nasihatku! Sedangkan aku seorang bersimpati yang belas kasihan, maka bagaimana engkau di sisi musuh-musuh engkau, sedangkan musuh-musuhmu itu demi Allah, di kalangan mereka adalah orang yang soleh, berakal dan mulia. Sementara orang yang mendampingimu adalah di kalangan mereka yang keji, pendusta dan bodoh. - Al-Iʻlān bil Tawbikh halaman 77, Takmilah Al-Sayf Al-Ṣaqīl, halaman 218
Ibnu Hajar mengaitkan Ibnu Taimiyah dengan kemunafikan:
Ibnu Hajar Al-ʼAsqalani yang termasuk sebagai tunggak utama ilmu Ahlusunnah dan bergelar sebagai Al-Hafiz Ahlusunnah menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛
Ulama mempunyai berbagai pendapat tentang beliau (Ibnu Taimiyah), di antara mereka mengaitkannya dengan penjisiman, ini disebabkan di dalam kitab Al-Aqidah Al-Hamawiyah, kitab Al-Wasathiyyah dan selain keduanya ia mengatakan seperti: Sesungguhnya tangan, betis dan wajah adalah sifat Allah secara hakikat, dan Allah sendiri bersemanyam di atas ʻArash…
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] ... ؛

Dan di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan zindiq (berpura-pura beriman atau imannya terpesong). Ini disebabkan ia berkata: Janganlah memohon bantuan daripada Nabi (s.a.w), sesungguhnya perbuatan itu mengurangkan dan mencegah daripada pengagungan Nabi (s.a.w)…
 ومنهم من ينسِبُه إلى النفاق، لقوله فى عليّ ما تقدّم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري مايقول، وعليّ أسلم صبيّا، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع فى ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ] : ولايبغضك إلاّ منافق؛ 
الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
Di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan kemunafikan, kerana pandangan jeleknya tentang Ali bin Abi Talib (iaitu ia melakukan kesalahan dalam tujuh belas perkara). Katanya: Sesungguhnya beliau (Ali bin Abi Talib) adalah orang yang kecewa dan patah harapan sebagaimana yang diketahui beliau berusaha banyak kali untuk mendapatkan kekhalifahan namun beliau tidak pernah mencapainya.  Beliau berperang hanyalah untuk mendapatkan tampuk pemerintahan, bukan kerana agama. Katanya: Sesunggunya beliau gila kuasa. Katanya lagi: Abu Bakar masuk Islam diusia tua kerana ia tahu apa yang dikatakannya, namun Ali masuk Islam ketika masih kanak-kanak, sedangkan keislaman kanak-kanak tidak sah. Termasuk juga kata-katanya tentang kisah lamaran anak perempuan Abu Jahal… sesungguhnya ia terlampau jelek tentang itu, maka lazimlah ia dengan sifat kemunafikan kerana nabi (s.a.w) bersabda: Wahai Ali, tidaklah membencimu melainkan ia adalah orang munafik. - Al-Durar Al-Kaminah Fi Aʻyan Al-Mi’ah Al-Thaminah, jilid 1 halaman 155.

Nota:
Sayuti berkata:
ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مى‏آمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
Ibnu Hajar adalah Syeikhul Islam dan Imam Al-Hafiz di zamannya di tanah Mesir; bahkan secara mutlaknya beliau adalah seorang Hafiz dunia - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 547.
Al-Subki memutuskan bahawa Ibnu Taimiyah sebagai tukang bid’ah:
Al-Subki (wafat tahun 756 Hijrah) seorang ulama besar Ahlusunnah yang tersohor di zaman Ibnu Taimiyah menulis:
أما بعد، فإنه لما أحدث ابن تيمية ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة، مظهرا أنه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الاتباع إلى الابتداع، وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسمية والتركيب في الذات المقدس، وأن الافتقار إلى الجزء- أي افتقار الله إلى الجزء- ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات الله تعالى، وأن القرءان محدث تكلم الله به بعد أن لم يكن، وأنه يتكلم ويسكت ويحدث في ذاته الإرادات بحسب المخلوقات، وتعدى في ذلك إلى استلزام قدم العالم، والتزامه بالقول بأنه لا أول للمخلوقات فقال بحوادث لا أول لها، فأثبت الصفة القديمة حادثة والمخلوق الحادث قديما، ولم يجمع أحد هذين القولين في ملة من الملل ولا نحلة من النحل، فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاث والسبعين التي افترقت عليها الأمة، ولا وقفت به مع أمة من الأمم همة، """وكل ذلك وإن كان كفرا شنيعا""" مما تقل جملته بالنسبة لما أحدث في الفروع ". ا.هـ
 طبقات الشافعيّة، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5.
Adapun sesungguhnya, Ibnu Taimiyah : Sesungguhnya Ibnu Taimiyah membuat hal baru (bid’ah) dalam usul-usul aqidah dan merosakkan perkara dari pokok-pokok agama Islam iaitu rukun-rukun dan aqidah, setelah dia bersembunyi dengan (seakan-akan) mengikuti Al Kitab dan As-Sunnah, menampilkan diri bahawa dialah yang menyeru kepada yang Haq dan pembimbing ke syurga. Lantas dia keluar dari Ittiba’ (ikut al Qur’an dan As Sunnah) menuju bid’ah, ganjil dan aneh daripada jemaah kaum muslimin dengan menyalahi ijma’ ulama, dan dia mengatakan sesuatu yang mewajibkan penjisiman dan penstrukturan dalam Zat Allah Yang Suci, dan keperluan Allah pada bahagian juzuk tidaklah mustahil, mengatakan bertempatnya mahluk pada dzat Allah, Al Qur’an adalah diciptakan yang Allah berbicara dengannya setelah al Qur’an tidak ada, Allah berbicara dan diam, pada Zatnya terjadi kehendak-kehendak sesuai dengan mahluk-mahluk-Nya, dan berlanjut pada penetapan Qidam (keterdahuluan)-nya alam dan pendapat tidak ada permulaan bagi makhluk …… dan semua (pendapat Ibnu Taimiyah) tersebut, meski pun merupakan kekufuran yang jelek, namun lebih sedikit jumlahnya dinisbahkan pada yang telah di buatnya (Bid’ah?) dalam hal furu’”. - Tabaqat Al-Syafiʻiyyah, jilid 9 halaman 253; Al-Saif Al-Ṣaqīl, halaman 177; Al-Durrah Al-Mudhi’ah fi Al-Rad Ala Ibnu Taimiyah, halaman 5
Nota:

Sayuthi mengatakan tentang Al-Subki sebagai:
شيخ الإسلام، إمام العصر، وتصانيفه تدلّ على تبحره في الحديث؛ 
طبقات الحفّاظ، ص 55.
Syeikhul Islam, pemimpin di zamannya dan karya-karyanya yang melimpah menunjukkan betapa banyaknya ilmu beliau dalam bidang hadis. - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 55.
Selain itu, Ibnu Kathir al-Salafi berkata tentangnya:
«الإمام العلامة ... قاضي دمشق ... برع في الفقه والأصول والعربية وأنواع العلوم ... انتهت إليه رئاسة العلم في وقته؛ سبكى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربيه و ديگر علوم سرآمد عصر خويش بوده است و رياست علم در زمان خويش به وى منحصر شد. بدايه ونهايه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
Al-Imam Al-ʻAllamah… Qadi Damsyiq… pintar dalam ilmu Fiqh, Ushul, Arab dan berbagai klasifikasi ilmu… mencapai kepimpinan ilmu di zamannya. - Al-Bidayah Wa Al-Nihayah, jilid 1 halaman 551, nombor 2251
Al-Hushni Dimasyqi menganggap Ibnu Taimiyah sebagai zindiq
Al-Hushni Dimasqi menulis:

وأن ابن تيمية كما قاله بعض الأئمة الأعلام – الذي كان يوصف بأنه بحر في العلم – يقول عنه أنه زنديق مطلق. وسبب قوله ذلك أنه تتبع كلامه فلم يقف له على اعتقاد، حتى أنه في مواضع عديدة يكفر فرقة ويضللها، وفي موضع آخر يعتقد ما قالته أو بعضه. مع أن كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم والإشارة إلى الازدراء بالنبي والشيخين وتكفير عبد الله بن عباس وأنه من الملحدين وجعل عبد الله بن عمر رضي الله عنهما من المجرمين وأنه ضال ومبتدع ذكر ذلك في كتاب له سماه (الصراط المستقيم والرد على أهل الجحيم) وقد وقفت في كلامه على المواضع التي كفر فيها الأئمة الأربعة. وكان بعض أتباعه يقول أنه أخرج زيف الأئمة الأربعة يريد بذلك إضلال هذه الأمة لأنها تابعة لهذه الأئمة في جميع الأقطار والأمصار وليس وراء هذا زندقة.

Ibnu Taimiyyah sepertimana yang dikatakan oleh kebanyakan ulama besar - iaitu ulama yang disifatkan sebagai 'lautan ilmu' - berkata: Sesungguhnya Ibnu Taimiyah adalah kafir zindiq secara mutlak. Ini disebabkan penelitian atas kata-katanya dan diketahuilah bahawa ia beberapa kali telah mengkafirkan golongan lain dan menyesatkan mereka. Pada ketika yang lain ia mengiyakan apa yang golongan lain katakan, atau mengesahkan sebahagiannya. Sementara itu fakta di dalam bukunya penuh dengan 'tasybih' (menyamakan Allah dengan makhluk), 'tajsim' (menjisimkan Allah), termasuklah penghinaan terhadap Nabi (s.a.w), penghinaan terhadap Abu Bakar dan Umar, mengkafirkan Ibnu Abbas, dan sesungguhnya ia adalah kafir ateis. Ia mengatakan Abdullah bin Umar sebagai penjenayah, dan sesungguhnya ia adalah sesat, tukang bid'ah, ia mengatakan demikian di dalam kitab yang bernama Al-Shiratul Mustaqim Wa Al-Rad 'Ala Ahl Al-Jahim'. Aku turut menemui kata-katanya yang berposisi mengkafirkan para imam empat mazhab fiqh dengan tujuan mendakwa bahawa seluruh umat ini sesat kerana mengikuti imam ini di seluruh pelusuk dunia. Tidak terselindung lagi kezindiqan ini.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, Tahqiq Jama'ah min Ulama, halaman 125
Al-Hushni Dimasyqi menulis di tempat lain:
وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»، هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضى‏الله‏عنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة؛
دفع الشبه عن الرسول، ص 131
Ibnu Taimiyah berkata: Barangsiapa yang memohon bantuan (istighasah) dengan mayat atau orang ghaib dari manusia… Sesungguhnya ini adalah zalim, sesat dan musyrik. Dengan ini badan manusia menggeletar (di mana tawassul dengan para nabi setelah mereka wafat aku anggap sesat), sehingga kini aku belum mendengarnya daripada sesiapa pun. Bahkan tidak seorang pun yang menunjukkan simbol sebegini di zaman manapun, atau di negara mana pun. Sehinggalah sebelum Harran Ibnu Taimiyah (semoga Allah membunuhnya dan Allah telah melakukannya), si kafir zindiq yang tegar kejahilannya telah membuatkan kisah Umar Radhiyallahuanhu yang bertawassul sebagai kekotoran di hari perasaannya dalam menghina Sayyidil Awwalin, dan merendahkan martabatnya di dalam hidupnya, ia ingin mengatakan wibawa, kehormatan, risalahnya dan lain-lain lagi telah luput setelah wafat. Itu meyakinkan bahawa ia telah kafir dan realitinya ia telah zindiq.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, halaman 131
Nota:
Khairuddin Al-Zarkali di dalam menceritakan perihal Al-Hushni Al-Dimasyqi mengatakan:

تقي الدين الحصني فقيه ورع من أهل دمشق…
له تصانيف كثيرة، منها…  دفع شبه من شبه وتمرد

Taqiyuddin Al-Hushni, seorang yang alim dan faham agama, wara’, daripada warga Damsyiq… beliau mempunyai banyak karya antaranya… Daf'u Syubah man Syabbaha wa Tamarrada
Qadi Syafi’i menganggap darah pengikut Ibnu Taimiyah adalah halal ditumpahkan.

Ibnu Hajar Al-ʻAsqalani (wafat tahun 825 Hijrah) dan Al-Syaukani (wafat tahun 1255 Hijrah) merupakan dua ulama besar Ahlusunnah yang menulis bahawa Al-Qadi Al-Shafiʻi memberi perintah di Damsyiq:

من اعتقد عقيدة ابن تيمية حل دمه وماله
الدرر الكامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
Barangsiapa yang berpegang dengan akidah Ibnu Taimiyyah, maka halal darahnya (ditumpahkan) dan hartanya. - Al-Durar Al-Kaminah, jilid 1 halaman 147; Al-Badrul Thaliʻ, jilid 1 halaman 67; Mir’atul Jinan jilid 2 halaman 242
Ibnu Hajar Al-Haythami menanganggap Ibnu Taimiyah sebagai individu yang sesat lagi menyesatkan
Ibnu Hajar Al-Haythami Al-Makki (wafat tahun 974) menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
ابن تيمية عبد خذله الله وأضله وأعماه وأصمه وأذله ، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله وكذب أقواله...
وأهل عصرهم من الشافعية والمالكية والحنفية...
والحاصل أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر وحزن ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال ومضل جاهل غال عامله الله بعدله وأجارنا من مثل طريقته وعقيدته وفعله آمين .
الفتاوى الحديثة، ص 86.

Allah mengecewakan Ibnu Taimiyah, menyesatkannya, membutakannya, menulikannya dan menghinanya. Demikian itu para imam yang menerangkan kerosakannya dan pendustaan kata-katanya telah menjelaskan… ahli di zamannya daripada golongan al-Syafiʻi, al-Maliki dan al-Hanafi…kesimpulannya kata-katanya tidak bernilai, bahkan ia adalah tukang bid’ah yang sesat lagi menyesatkan dan jahil. Semoga Allah menegakkan keadilan dan menyelamatkan kita daripada jalannya, akidahnya dan perbuatanyya, Amin. - Al-Fatawa Al-Hadithiyyah, halaman 86.
Kekafiran orang yang memanggil Ibnu Taimiyah sebagai ‘Syeikhul Islam’

 
Ulama besar Ahlusunnah bernama Al-Shawkani berkata:

 
صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر
بدر الطالع، ج 2، ص 260
Muhammad Al-Bukhari Al-Hanafi yang meninggal pada tahun 841 Hijrah menjelaskan bid’ahnya kemudian mengkafirkannya, kemudian beliau menjelaskan di dalam majlisnya: Barangsiapa yang menggelar Ibnu Taimiyah sebagai Syeikhul Islam, maka ia telah kafir. - Badrul Taliʻ, jilid 2 halaman 260
Ibnu Batutta mengatakan Ibnu Taimiyyah gila

Ibnu Batutta, menulis dalam catatan pengembaraan ilmiyahnya sebagai:

وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شيء
رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57
Tersebutlah di Damsyiq seorang daripada ahli Fiqh Hanafi yang bernama Taqiyudin Ibnu Taimiyah, berbicara tentang berbagai kesenian, namun akalnya tidak waras.


هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو یا به طور خلاصه هرم مزلو، نظریه آبراهام مزلو نظریه‌ پرداز کلاسیک مدیریت، در مورد نیازهای اساسی انسان است. این نظریه در میان بینش‌ های حاصل از جنبش روابط انسانی در مدیریت مقارن با دوران رکود اقتصادی بزرگ غرب از اهمیت ویژه برخوردار بوده و نظریه‌ای بنیادین محسوب می‌شود. این نظریه از نظریه‌های محتوایی در مورد انگیزش به شمار می‌آید. نظریه‌ های محتوایی چیستی رفتارهای برانگیخته را شرح می‌دهند و به طور عمده با آنچه در درون فرد یا محیطش می‌گذرد و به رفتار فرد نیرو بخشیده سرو کار دارد؛ به عبارت دیگر این نظریه‌ها، به مدیر نسبت به نیازهای کارکنانش بینش می‌دهند و به او کمک می‌کنند تا بداند کارکنان به چه چیزهایی به عنوان پاداش کار یا ارضا کننده‌ بها می‌دهند؛ در حالیکه نظریه‌های فراگردی چگونگی و چرایی برانگیختگی افراد را توصیف می‌کنند.[۱] به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار می‌گیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز می‌شود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری می‌سپارند.

نیازهای انسان [ویرایش]


هرم مزلو
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شده‌اند که به ترتیب عبارتند از:
  1. نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک،نیاز جنسی و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیت‌های بدن به حد کافی ارضاء نشده‌اند، عمده فعالیت‌های شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛
  2. نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل می‌شود؛
  3. نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج می‌گیرد، آدمی برای روابط معنی‌دار با دیگران، سخت می‌کوشد؛
  4. احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل می‌شود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
  5. خود شکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه می‌خواهد باشد. همان طور که مزلو بیان می‌دارد: «آنچه آنسان می‌تواند باشد، باید بشود».[۲]
نیازهای مذکور در سازمان به صورت پرداخت حقوق و مزایا و امکانات رفاهی، ایجاد امنیت شغلی و مقررات حمایتی، تشکیل گروههای رسمی و غیررسمی در محیط کار، قائل شدن حرمت برای فرد و کار او در مراتب مختلف سازمان و ایجاد امکانات برای شکوفایی توانایی بالقوه افراد ارضا می‌شود. به طبقه‌بندی مذکور دو نیاز "دانش‌اندوزی و شناخت و درک پدیده‌ها" و "نیاز به زیبایی و نظم" نیز اضافه شده است؛ که قبل از نیاز به خود شکوفایی قرار می‌گیرند. اگر چه نظریه سلسله مراتب نیازها مستقیماً برای انگیزش کاری طراحی نشده است، اما می‌توان نتیجه گرفت که با ارضای این نیازها، برای فرد، انگیزه به کار در سازمان ایجاد خواهد شد.[۳]

نظریه های تکمیلی [ویرایش]

البته باید به این نکته هم توجه داشت که سلسله مراتب نیازها، ضرورتاً از الگوی ارائه شده مزلو پیروی نمی‌کند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید این سلسله مراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسله مراتب الگویی نمونه است که در اکثر مواقع صادق می‌باشد. برخی از نطریه‌پردازان کوشیده‌اند نظریه مزلو را تعدیل کنند تا از نظر رفتاری منعطف‌تر شود مانند نظریه «مراحل مختلف زندگی» و نظریه «زیستی – تعلق – رشد».

پانویس 



نقد نظریه مازلو از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله: آیت‌الله مصباح یزدی می فرماید: ۱. تئوری«مازلو» از جهت استناد آن به داده‌های حسّی و توجّه درون‌نگری قابل تأیید است. البته تجربیات انجام شده در تأیید این نظریه، بر اساس متدولوژی علمی کافی نیست. ۲. سلسله مراتب نیازها تا یک حدّی مورد قبول است و آن اینکه انسان از دامن طبیعت متولد می شود و رشد می کند، پس نیاز اوّلیه او مادّی است، اما چنین نیست که حتماً باید نیازهای فیزیولوژیک ارضا شود و بعد نوبت به سایر نیازها برسد. در طرح مازلو بعضی از نیازها مطرح نشده است.

No comments:

Post a Comment