Sunday, 28 April 2013
Wednesday, 24 April 2013
TELAAH KRITIS TEORI MOTIVASI
BISMILLAHIRRAHMANIRRAHIM
دوفصلنامۀ علمی- تخصصی مطالعات قرآن و حدیث
سال چهارم، شمارة اول / پاییز وزمستان 1389
صاحب امتیاز: دانشگاه امام صادق(ع)
مدیر مسئول: دکتر رضا محمدزاده
سردبیر: دکتر مهدي ایزدي
مدیر داخلی: محمد جانی پور
اعضاي هیئت تحریریه (به ترتیب الفبا)
آذرتاش آذرنوش ........................................................................ استاد دانشگاه تهران
مهدي ایزدي.................................................................. دانشیار دانشگاه امام صادق(ع)
محمدباقر باقري کنی .................................................... دانشیار دانشگاه امام صادق(ع)
عبدالکریم بی آزار شیرازي ................................................. دانشیار دانشگاه الزهرا(س)
احمد پاکتچی ............................................................ استادیار دانشگاه امام صادق(ع)
سید محمدباقر حجتی .................................................................. استاد دانشگاه تهران
سید حسن سعادت مصطفوي ........................................ دانشیار دانشگاه امام صادق(ع)
سید کاظم طباطبایی ................................................................ استاد دانشگاه فرودسی
عباس مصلاییپور یزدي ................................................. دانشیار دانشگاه امام صادق(ع)
سید رضا مؤدب ............................................................................... استاد دانشگاه قم
مترجم چکیده ها به انگلیسی: دکتر محمود کریمی
مقالات این دوفصلنامه لزوماً بیان کنندة دیدگاه دانشگاه نیست.
نقل مطالب تنها با ذکر کامل مأخذ رواست.
168 صفحه / 30000 ریال
امور علمی و تحریریه: دانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد
88094001 ، داخلی 374 نمابر: 88080424 - تلفن: 5
تهران، بزرگراه شهید چمران، پل مدیریت، دانشگاه امام صادق(ع)
E-mail:Quranmag@isu.ac.ir
Quranmagisu@mihanmail.ir
امور فنی و توزیع: مرکز تحقیقات میان رشته اي علوم انسانی و اسلامی، اداره نشریات
داخلی 245 نمابر: 88575025
14655 - صندوق پستی 159
http://mag.isu.ac.ir
E-mail: mag@isu.ac.ir
92- مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول– پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7 ، صص 77
« مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
با رویکردي بر آیات قرآن کریم
1389/2/ تاریخ دریافت: 24 سهراب مروتی
1389/5/ تاریخ پذیرش: 18 مینا یعقوبی
چکیده
معروف است، « انگیزه هاي انسانی » که به نظریه « آبراهام مازلو » نظریه انسانشناسانه
اثر بخشی ویژ هاي در حوزه هاي نظري و عملی این علم داشته است. هر چند که این
نظریه از جنبه هاي مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است، اما بازخوانی آن با تکیه بر
آموزه هاي دینی بالاخص آیات قرآن کریم، اقدامی نوین در این زمینه میباشد.
پژوهش حاضر در صدد است تا نظریه مذکور را از نگاه درون دینی مورد نقد و
بررسی قرار داده و با استناد به آیات قرآن کریم، نقاط ضعف و قوت آن را در ارتباط
با ماهیت انسان و کمال انسانی تبیین نماید.
نتایج این پژوهش نشان میدهد که بخش هایی از نظریه مذکور مورد تأیید قرآن
کریم میباشد، اما هرگز هم عرض با آن نیست، چرا که امتیاز خاصی که قرآن کریم
براي کمال بشریت ذکر کرده، در هیچ نظریه بشري نیامده و آن عبارت است از امکان
دستیابی به کمال مطلق و ضرورت آن به منظور نیل به آرامش حقیقی و سعادت
نهایی.
واژگان کلیدي
قرآن کریم، انسانشناسی، کمال انسانی، مازلو
Sohrab_morovati@yahoo.com دانشیار گروه روانشناسی دانشگاه ایلام
Yaghoobi.mina@gmail.com کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه ایلام
78 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
مقدمه
ارائه معرفت صحیح از ماهیت و چگونگی ارتباط سه عنصر اصلی عالم وجود یعنی
انسان، عالم ماده و ماوراء الطبیعه، پایه هاي کلی هر مکتب فکريِ هستی شناسانه به ویژه
مکتب اسلام را تشکیل میدهد. در این میان شناخت انسان اهمیت دو چندان م ییابد
زیرا تعامل وي با طبیعت، وسیله شناخت خداوند متعال میباشد. همچنان که پیامبر
، مجلسی، 1404 ق، ج 92 ) « منْ عرَف نَفْسه فَقَد عرَف ربه » : اکرم(ص) میفرمایند
.( ص 456
در چارچوب همین بحث، شناخت آخرین مرتبه فعلیت وجود انسان و به عبارتی
کمال نهایی او نیز از مباحث بنیادین انسانشناسی است که توجه همه متفکران این
حوزه از جمله روانشناسان انسانگرا را به خود معطوف ساخته است. رویکرد
انسان گرایی بخشی از جنبش روان شناسی است که به روان شناسی نیروي سوم مشهور
است که در دهه هاي 1960 و 1970 م شکوفا شد. در این میان، نوشته هاي آبراهام مازلو
به تهیه مبانی نظري جنبش انسان گرایانه در روان شناسی کمکی شایان کرد، چندان که
.( وي را بنیانگذار و رهبر معنوي این جنبش به شمار میآورند (الکینس، 1358 ، ص 88
مازلو برخلاف پیروان مکاتب رفتارگرایی و روانکاوي، انسان را با سرشتی خوب
و با خوشبینی نگریست و در دو بعد جسمی و روحی مورد مطالعه قرار داد. او به
سراغ انسان سالم رفت تا دریابد که انسان چه میتواند بشود و تا کجا به کمال میرسد
.( (عسلی، 1389 ، ص 179
معروف است، با ترسیم ساختار کلی « انگیزه هاي انسانی » نظریه مازلو که به نظریه
انواع نیازهاي انسانی و تأثیر ارضاي این نیازها در هر مرحله بر انگیزش هاي وي، به
نوعی در صدد تبیین ماهیت آدمی است و نیاز به خودیابی و خود شکوفایی را بالاترین
نیازهاي انسان معرفی میکند هرچند که در نهایت با بررسی این مؤلف هها، به این نتیجه
براي آدمی حاصل نمیگردد. « کمال مطلق » میرسد که
پیش از این نیز، نظرات مازلو در باب کمال، با دیدگاه هاي آیت الله طباطبایی
توسط آقاي علی شجاعی در قالب پایان نامه کارشناسی ارشد بررسی و تطبیق شده و
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 79 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
نظریه نیازهاي معنوي از دیدگاه اسلام و تناظر آن با سلسله مراتب انگیز ههاي » در مقاله
از محمد صادق شجاعی، اهمیت و جایگاه نیازهاي معنوي در نظریه مذکور مورد « مازلو
انتقاد قرار گرفته است، اما به نظر میرسد که جاي نقد و بررسی نقاط ضعف و قوت
آراء انسان شناسانه مازلو از دیدگاه اسلام و بر مبناي آیات و روایات همچنان خالی
باشد. لذا در این تحقیق سعی بر آن است تا با توجه به آیات قرآن کریم، به این مهم
پرداخته شود.
1. شناخت ماهیت انسان از طریق نیازهاي او
نیازمندي در عین آنکه آمیخته با وجود انسان و امري کاملاً محسوس و بدیهی میباشد،
یک مفهوم عام و فراگیر است که در علوم مختلف کاربردهاي متفاوتی دارد. در روان
« حالت محرومیت، کمبود و فقدان در ارگانیزم » : شناسی، نیاز عبارت است از
.( (شکیباپور، 1363 ، ص 113
نیازمنديهاي مختلف، انسان را برانگیخته و به کنش ها و واکنش هاي او جهت
میدهند. به همین دلیل شناخت درست و همه جانبه آن ها میتواند شناخت مناسبی از
ماهیت وي به دست دهد. بر همین اساس نیز مازلو تلاش کرد تا نیازهاي انسان را در
قالب یک هرم، طبقه بندي نماید.
1-1 . سلسله مراتب نیازها در نظریه مازلو
به عقیده مازلو، هر فرد داراي تعدادي نیازهاي ذاتی است که فعال کننده و هدایت کننده
این نیازها غریزي هستند یعنی با آن ها به دنیا می آییم، اما رفتارهایی » . رفتارهاي اوست
.( کریمی، 1384 ، ص 172 ) « که براي ارضاي آن ها به کار می بریم، اکتسابی هستند
این نیازها بر اساس اهمیت به ترتیب زیر قرار میگیرند:
-1 نیازهاي فیزیولوژیکی شامل؛ نیاز به آب، غذا، هوا، خواب و رابطه جنسی.
-2 نیاز به امنیت شامل؛ ثبات، نظم و رهایی از ترس و اضطراب.
-3 نیازهاي عاطفی و احساسی که از طریق روابط عاطفی با شخص یا اشخاص
دیگر و احساس تعلق داشتن برآورده می شود.
80 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
-4 نیاز به احترام شامل؛ عزت نفس و احترام از سوي دیگران.
-5 نیاز خودشکوفایی شامل؛ تحقق توانایی هاي بالقوه و قابلیت هاي شخص که
، مستلزم دانش واقع بینانه نسبت به نقاط ضعف و قوت خود می باشد (شولتز، 1384
.( ص 387
نام دارند که در صورت « نیازهاي فقدانی » یا « نیازهاي پایه » ، چهار طبقه اول هرم
تأمین آن ها، حس خاصی به فرد دست نمی دهد اما در صورتی که تأمین نشوند او را
دچار اضطراب و نگرانی می کنند. نیاز به خودیابی و خودشکوفایی نیز به عنوان
شناخته می شوند. « نیازهاي متعالی » یا « نیازهاي رشد دهنده »
نیازهاي اساسی، خود را در یک سلسه مراتب تقریباً » : مازلو در این زمینه میگوید
معین بر مبناي اصل قدرت نسبی، مرتب می کنند. به همین مفهوم، نیازهاي فیزیولوژیک،
از نیازهاي ایمنی قويترند، و نیازهاي ایمنی از محبت، و نیازهاي اخیر به نوبه خود
نیرومندتر از نیازهاي احترام هستند و ای نها نیز از آن دسته از نیازهاي ویژه ي فردي، که
.( مازلو، 1372 ، ص 150 ) « ما آن ها را نیاز به خودشکوفایی نامیده ایم قويتر میباشند
2-1 . دیدگاه قرآن در رابطه با انواع نیازهاي انسان
از منظر کلی، قرآن، خداوند را تنها بی نیاز حقیقی و انسان را عین فقر و نیازمندي به
« یا أَیها النَّاس أَنْتُم الْفُقَراء إِلَی اللَّه و اللَّه هو الْغَنی الْحمید » : خداوند معرفی مینماید
(فاطر: 15 )؛ اي مردم شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بی نیاز و غنی
بالذات و ستوده صفات است.
عبارت پایانی این آیه با تأکیدي که دارد، بیان کننده صفت فعل و حصر آن است
به این که ساحت کبریائی حق، غنی و بی نیاز مطلق است و همه اقسام حاجت و نیاز
بشر را تأمین نموده و نظام پهناور خلقت را در دسترس بشر نهاده و او را خلاصه و
محصول خلقت جهان قرار داده است. بشر نیز در تمام شئون زندگی نیازمند به
آفریدگار است و فقر محض به اوست و شائبه بینیازي از رحمت پروردگار در آنان
.( نخواهد بود (حسینی همدانی، 1404 ق، ج 13 ، ص 298
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 81 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
در قرآن کریم، به انواع نیازهاي انسان به صورت جزئی تر نیز پرداخته شده است
الَّذي أَطْعمهم منْ جوعٍ و آمنَهم منْ » : که برخی از آن ها به عنوان نمونه بیان میشود
قریش: 4)؛ همان خدایی که به آن ها هنگام گرسنگی طعام داد و از ترس و ) « خَوف
خطراتشان ایمن ساخت.
این آیه اشاره است به منّت واضحی که در ایلاف بین دو رحلت وجود دارد، و
نعمت ظاهري که نمیتوانند آن را انکار کنند، و آن تأمین معاش قریش و امنیت آنان
است که در سرزمینی زندگی میکردند که نه نانشان تأمین بوده و نه جانشان و نه
سرزمین خرمی بود که دیگران بدان جا آیند، و نه جان دیگران در آنجا تأمین میشد.
پس باید ربی را بپرستند که این چنین به بهترین وجه امورشان را تدبیر نمود و او همان
.( رب بیت (کعبه) است (طباطبایی، 1374 ، ج 20 ، ص 631
در این آیه به دو دسته از نیازهاي انسان اشاره میشود؛ نیازهاي فیزیولوژیکی مانند
گرسنگی و نیاز به امنیت.
روم: 2)؛ و از ) «... و منْ آیاته أَنْ خَلَقَ لَکُم منْ أَنْفُسکُم أَزواجاً لتَسکُنُوا إِلَیها »
نشانه هاي قدرت اوست که به رایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید، تا به ایشان
آرامش یابید.
قرآن کریم در این آیه هدف ازدواج را سکونت و آرامش قرار داده است و با تعبیر
مسائل بسیاري را بیان کرده است. همچنین از آنجا که ادامه این « لتَسکُنُوا » پر معنی
پیوند در میان همسران خصوصاً، و در میان همه انسان ها عموماً، نیاز به یک جاذبه و
« و جعلَ بینَکُم مودةً و رحمۀً » کشش قلبی و روحانی دارد، به دنبال آن اضافه میکند که
.( (مکارم شیرازي، 1374 ، ج 16 ، ص 391
در این آیه نیازمندي انسان به عشق و رابطه عاطفی، به عنوان جزئی از سرشت وي
مورد توجه قرار گرفته است.
شرح: 4)؛ و نام نکوي تو را (در عالم) بلند کردیم. ) « و رفَعنا لَک ذکْرَك »
به معناي بلند آوازه کردن و شهرت بخشیدن به کسی است « رفع ذکر » ، در این آیه
(طباطبایی، 1374 ، ج 20 ، ص 532 ). این آیه نیز اشار هاي است به نیاز عزّت نفس و جلب
احترام.
82 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
شرح: 1)؛ آیا ما تو را (به نعمت حکمت و رسالت) شرح ) « أَلَم نَشْرَح لَک صدرك »
صدر (و بلندي همت) عطا نکردیم؟
مفسران معتقدند که منظور از شرح صدر در این آیه آن است که نفس شریف آن
جناب را طوري نیرومند کند که نهایت درجه استعداد را براي قبول افاضات الهی پیدا
کند (طباطبایی، 1374 ، ج 20 ، ص 530 ) یا سینه آن حضرت به وسیله علوم و
، حکمت هایی که در آن به ودیعت نهاده شده است، گشایش یابد (طبرسی، 1377 ، ج 4
ص 506 ). بنابراین میتوان شرح صدر را نیاز به خودیابی و خود شکوفایی تعبیر نمود.
علاوه بر موارد یاد شده، ذکر انواع لذائذ مانند غذاها و نوشیدنیها و آب و هوا و
نعمت هاي بهشتی و حتی عذاب هاي جهنم، همگی بیانگر مراتب نیازهاي آدمی است.
قرآن کریم براي ارضاي مطلوب و متعادل این نیازهاي ذاتی، از طریق تنظیم احکام
عملی و تعیین خطمشی هاي اخلاقی، یک برنامه ریزي دقیق و همه جانبه صورت داده
است.
بنابراین روشن میشود که همه انواع نیازهاي انسان که مازلو به عنوان پدر معنوي
روانشناسی انسانگرا مطرح مینماید و مورد اعجاب و اقبال اهل علم قرار میگیرد،
قرن ها پیش توسط قرآن کریم، به عنوان جزئی از سرشت مهمترین مخلوق خداوند
یعنی انسان مورد توجه بوده است که این مطلب، نشان از حکمت بالغه خداوند و
حقانیت این کتاب آسمانی دارد.
2. مفهوم کمال انسانی
یعنی انجام یافتن، تمام شدن، به حد کمال رسیدن « کَملَ » یا « کَملَ » مصدر « کمال » واژه
و نتیجه گرفتن است و وقتی به باب تفعل برود، هم معناي لازم دارد و هم معناي
.( یعنی تمام شدن و تمام کردن (معلوف، 1380 ، ج 2، ص 1753 « تکمل » متعدي، لذا
تلاش و تکاپوي طبیعی همه موجودات زنده براي تحقق بخشیدن کامل به
هر وجودي زمینهها و استعدادهاي » : استعدادهاي درونی آن هاست. ابن سینا معتقد است
وصول به فعلیت هایی را دارد که متناسب با آسایش و سازگار با طبیعت و سرشت و
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 83 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
ابنسینا، 1408 ق، ص 83 ). انسان نیز از این قاعده ) « استعدادهاي درونی او هستند
مستثنی نمیباشد.
1-2 . کمال انسانی از دیدگاه مازلو
نیازهاي رشد » نیاز به خودیابی و خودشکوفایی، بالاترین نیاز در نوع آدمی است که
نامیده شده اند، زیرا انسان در سایر نیازها، کم و بیش با دیگر « متعالی » یا « دهنده
حیوانات اشتراك دارد و این تنها نیازي است که مختص به نوع بشر میباشد.
مازلو، کمال انسانی را در پیشبرد کامل هوش، استعدادهاي بالقوه، نبوغ و
خصوصیات ویژه اخلاقی و تکامل فردي خویش می داند (مازلو، 1372 ، ص 15 ) و براي
افراد خودشکوفا، خصوصیاتی را بر می شمرد که با توجه به توضیحاتی که در رابطه با
آن ها ارائه می دهد، گاه با یک انسان خودشکوفاي مذهبی (اسلامی) شباهت دارد و گاه
نیز با آن متفاوت میگردد. برخی از این ویژگی ها عبارتند از:
-1 درك بهتر واقعیت ها و برقراري رابطه سهل تر با آن
-2 پذیرش خود، دیگران و طبیعت
-3 خود انگیختگی، سادگی و طبیعی بودن
-4 مسئله مداري به جاي خود مداري
-5 نیاز به تنهایی و خلوت
-6 خود مختاري و استقلال فرهنگی
-7 استمرار تقدیر و تحسین از وي
-8 داشتن تجربه هاي عرفانی
-9 حس همدردي با دیگران
-10 روابط بین فردي و خصوصی
-11 ساختار منشی مردم گرا
-12 تشخیص بین وسیله و هدف و بین نیک و بد
-13 شوخ طبعی فلسفی و غیر خصمانه
-14 خلاقیت و ابتکار
84 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
.(242- -15 مقاومت در برابر فرهنگ پذیري (مازلو، 1372 ، صص 216
همانطور که گفته شد، مازلو خودشکوفایی را در بروز و ظهور استعدادهاي بالقوه
و ذاتی انسان میداند که با دقّت در خصوصیات افراد خودشکوفا، تا حدي میتوان به
دیدگاه وي در رابطه با ماهیت این استعدادها پی برد، هرچند که خود او تعریف دقیقی
از آن ها ارائه نمیدهد.
حال باید دید که از دیدگاه قرآن کریم، آن استعداد ذاتی که براي دستیابی به کمال
باید از قوه به فعل درآید چیست؟ و به عبارتی خودشکوفایی مورد نظر قرآن کریم کدام
است؟
2-2 . کمال انسانی از منظر قرآن کریم
یاد میشود. کلمه فطرت « فطرت » در فرهنگ قرآنی از استعدادهاي ذاتی انسان با عنوان
به اصطلاح اهل ادب، بناي نوع را میرساند لذا به معناي نوعی از « فعلَت » بر وزن
خلقت است. قرآن کریم معتقد است هیچ انسانی، هیچ هدف و غایتی ندارد مگر
سعادت، هم چنان که تمامی انواع مخلوقات به سوي سعادت خود و آن هدفی که ایده
آل آن هاست هدایت فطري شدهاند و به گونه اي خلق شده و به جهازي مجهز گشتهاند
.( که با آن غایت و هدف مناسب است (طباطبایی، 1374 ، ج 16 ، ص 267
ربنَا » : این فطرت همان است که حضرت موسی (ع) در پاسخ فرعون میگوید
الَّذي خَلَقَ فَسوي و الَّذي » : طه: 50 ) و نیز فرموده ) « الَّذي أَعطی کلشیء خَلْقَه ثُم هدي
.(3- أعلی: 2 ) « قَدر فَهدي
در آیه دیگري نیز ماهیت این فطرت که براي هدایت به کمال انسانی باید به آن
فَأَقم وجهک للدینِ حنیفًا فطْرَةَ اللَّه الَّتی فَطَرَ النَّاس علَیها لَا » : توجه نمود، بیان شده است
روم: 30 )؛ پس تو ) « تَبدیلَ لخَلْقِ اللَّه ذَلک الدینُ الْقَیم ولَکنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یعلَمونَ
مستقیم روي به جانب آیین پاك اسلام آور و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق
را بر آن آفریده است، پیروي کن که هیچ تغییري در خلقت خدا نباید داد. این است
آیین استوار حق ولیکن اکثر مردم (از حقیقت آن) آگاه نیستند.
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 85 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
خلقت و خواسته خداوند، دین اسلام و » : طبرسی در تفسیر این آیه میگوید
یکتاپرستی است که جهانیان را بر اساس آن خلق فرموده تا به سوي او رفته و
و ما خَلَقْت الْجِنَّ و الْإِنْس إِلاَّ » : خداپرست باشند، چنانکه در آیه شریفه دیگري میگوید
.( طبرسی، 1360 ، ج 19 ، ص 125 ) «( ذاریات: 56 ) « لیعبدونِ
پس عبادت، غرض از خلقت انسان است و همان کمالی است که عاید انسان می
شود. بر طبق این آیه هم عبادت غرض و هدف است و هم توابع آن که رحمت و
.( مغفرت الهی میباشد (طباطبایی، 1374 ، ج 18 ، ص 580
صعود انسان در معراج هاي نزدیک شدن به خداوند متعال، عالیترین » به عبارتی
هدف آفرینش اوست، و این امر در آزاد شدن وي از یوغ بندگیها و پاك شدن قلب او
از هوي و هوس و شهوت ها و بالا رفتن او از پل ههاي صعود به جانب شناخت خدا و
مترجمان، 1377 ، ص 74 ) که ) « تقرّب یافتن به او از راه کارهاي شایسته و نیک است
تحقق آن از منظر آیات قرآن کریم به معناي دستیابی به خودیابی و خودشکوفایی براي
انسان و کمال انسانی است.
افراد خودشکوفا از دیدگاه قرآن (مؤمنین) نیز داراي یک سري خصوصیات هستند
که با آن ها شناخته میشوند، مانند:
.( مومنون: 3 ) « والَّذینَ هم عنِ اللَّغْوِ معرِضُونَ » ؛ -1 دوري از گفتار و عملکرد بیهوده
.( مومنون: 5 ) « والَّذینَ هم لفُرُوجِهِم حافظُونَ » ؛ -2 پاك دامنی
یأَیهَا الَّذینَ ءامنُواْ اجتَنبواْ کَثیرًا » ؛ -3 دوري از بدگمانی، غیبت، بدگویی و تجسس
.( حجرات: 12 ) « منَ الظَّنِّ إِنَّ بعض الظَّنِّ إِثْم و لَا تجَسسواْ و لَا یغْتَب بعضُکُم بعضًا
« و الَّذینَ لَا یشْهدونَ الزُّور و إِذَا مرُّواْ بِاللَّغْوِ مرُّواْ کرَاما » ؛ -4 کریمانه از لغو گذشتن
.( (فرقان: 72
و الَّذینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بَِایات ربهِم لَم یخَِرُّواْ علَیها صما و » ؛ -5 تدبر در آیات الهی
.( فرقان: 73 ) « عمیانًا
آل ) « لَّا یتَّخذ الْمؤْمنُونَ الْکَافرِینَ أَولیاء من دونِ الْمؤْمنین » ؛ -6 انتخاب دوست
.( عمران: 28
86 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
و الْمؤْمنُونَ و الْمؤْمنات بعضُهم أَولیاء بعضٍ » ؛ -7 امر به معروف و نهی از منکر
.( توبه: 7 ) « یأْمرُونَ بِالْمعرُوف و ینْهونَ عنِ الْمنْکَر
.( مومن: 8 ) « و الَّذینَ هم لأَمانَاتهِم و عهدهم راعونَ » ؛ -8 امانت داري
3-2 . تفاوت دیدگاه مازلو با قرآن کریم در مسئله خودشکوفایی
هر دو دیدگاه مطرح شده، خودشکوفایی را در توجه به استعدادهاي ذاتی در نوع انسان
و تحقق بخشیدن به آنها میدانند، با این تفاوت که قرآن کریم با توجه به هدف نهایی
معرفی « الهی » آفرینش انسان و جهان که بیان آن گذشت، کلیت و اساس این فطرت را
میکند. این نوع تعریف از ماهیت فطرت، تک بعدي نبوده و منافاتی با وجود
استعدادهاي ویژه انسانی در مقایسه با سایر انواع مانند: خلاقیت، خرَد ورزي، نوع
دوستی، کسب علم و قدرت و نیز تلاش براي شکوفا ساختن آن ها ندارد.
این امیال با این که به امور مختلفی تعلق میگیرند، سرانجام، همه » به عبارت دیگر
آن ها به هم میپیوندند و ارضاي نهاییِ آن ها در یک چیز خلاصه میشود و آن عبارت
مصباح یزدي، ) « است از ارتباط با سرچشمه بی نهایت علم و قدرت و جمال و کمال
.( 1386 ، ص 43
اما مازلو در تعریف خود از خودشکوفایی، فطرت را مجموعه اي از ظرفی تهاي
تنها یک استعداد در کنار سایر ،« تجربه معنوي » و « دین » بالقوه انسانی میداند که
استعدادها و در عرض آنها میباشد و در واقع فعلیت یافتن کمال نوع آدمی را در گرو
فعلیت این ویژگی ذاتی نمیداند و به آن، نسبت به سایر استعدادها، عمومیت نمیبخشد
و آن را اساس قرار نمیدهد.
این مطلب میتواند به این معنا باشد که وي در حالت کلی، فلسفه اي براي آفرینش
انسان و هدفی براي کمال او در نظر نمیگیرد، بنابراین در چنین دیدگاهی انگیزش و
نیروي محرکه نیرومندي براي سوق دادن انسان به سوي خود شکوفایی وجود نخواهد
داشت و بسیاري از افراد به ارضاي نیازهاي سطح پایین، اکتفا خواهند نمود.
وجه امتیاز دیگر دیدگاه قرآن، در نتیج هاي است که از دستیابی به کمال حاصل
میشود و آن احساس آرامش و رضایت درونی میباشد. همچنان که در آیات ذیل
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 87 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
28 )؛ اي - فجر: 27 ) « یا أَیتُها النَّفْس الْمطْمئنَّۀ . ارجِعی إِلی ربک راضیۀً مرْضیۀ » : میفرماید
جان آرام گرفته و اطمینان یافته! به سوي پروردگارت در حالی که از او خشنودي و او
هم از تو خشنود است، باز گرد.
منظور از نفس در اینجا همان روح آدمی است و تعبیر به مطمئنۀ اشاره به آرامشی
است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده، چنان که قرآن کریم در جاي دیگري
رعد: 28 )؛ بدانید تنها با ذکر خدا دل ها آرام ) « أَلا بِذکرِ اللَّه تَطْمئنُّ الْقُلُوب » : میفرماید
.( میگیرد. (مکارم شیرازي، 1374 ، ج 26 ، ص 477
همچنین باید دانست که کسی داراي نفس مطمئنه میگردد که در مقام ترّقی و
حقّ » یا « عین الیقین » تعالی، تمام مراتب کمال را پیموده و در مقام معرفت به مرتبه
« فی مقْعد صدقٍ عنْد ملیک مقْتَدر » رسیده و روح و نفس و روان وي در « الیقین
(قمر: 55 ) متمکّن و متمرکز گردیده و نفس وي از اماره گی و لوامه گی ترقّی نموده و
حائز مرتبه اطمینان و یقین گردیده و ایمان وي از روي وجدان و شهود پدید گردیده
باشد.
فَلا تَعلَم نَفْس ما أُخْفی لَهم » آن وقت میرسد به مقامی که در شأن او فرموده اند
سجده: 17 ) و چنین نفسی داراي دو کرامت است؛ هم راضی است و هم ) « منْ قُرَّةِ أَعینٍ
.( مرضی در مجراي تقدیرات الهی (امین، 1361 ، ج 15 ، ص 138
بنابراین تکاپوي تکاملی بشر در دیدگاه قرآن کریم، منتهی به شکوفایی تمام
استعدادهاي ذاتی او که در عین حال صبغه الهی نیز دارند، میشود و این شکوفایی به
معناي بازگشت به سوي مبدأ همه کمالات و رسیدن به مقام قرب الهی است که
رضایت مندي و آرامش کامل را در پی خواهد داشت.
« ارضاي نیازها » اما در دیدگاه مازلو، با وجود آنکه اساس انگیزش و حرکت در آن
است؛ یعنی به منظور نیل به نیاز سطح بالاتر، حتماً باید نیاز پایی نتر تا حدي ارضا شده
باشد، مشاهده میشود که در نیاز خودیابی وخودشکوفایی که در قله هرم نیازها قرار
گرفته، هرگز فعلیت کامل استعدادهاي بالقوه یا کمال مطلق و به دنبال آن رضایتمندي و
آرامش کامل براي انسان رخ نخواهد داد.
88 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
و از آنجا که تلاش هاي انسان براي دستیابی به آرامش و رضایتمندي درونی در
نهایت نافرجام خواهد ماند، میتوان نتیجه گرفت که تعریف مازلو از خودشکوفایی،
کامل نبوده و نمیتواند معرفت درستی از ماهیت کمال آدمی به دست دهد. نظریه عدم
امکان دستیابی به کمال مطلق که زمینه عدم حصول آرامش و رضایتمندي درونی
میباشد، در ادامه مورد بررسی قرار میگیرد.
3. امکان یا عدم امکان دستیابی به کمال مطلق انسانی
1-3 . دیدگاه مازلو در ارتباط با کمال مطلق
مازلو معتقد است که به واسطه محدودیت هاي فرهنگی جوامع، تنها تعداد معدودي از
.( افراد میتوانند به خودشکوفایی دست یابند (مازلو، 1372 ، ص 242
میداند « صفات دانی » او صفات عالی انسانی شکوفا شده در این افراد را آمیخته با
این افراد، عاري از گناه، نگرانی، اندوه، ملامت نفس، تقلاي درونی و » و معتقد است که
.( مازلو، 1372 ، ص 244 ) « کشمکش روانی نیستند
و در نهایت نیز به این نتیجه میرسد که کمال مطلق براي آدمی حاصل نخواهد
آنچه را که از این موضوع آموخته ام، فکر میکنم همه ما بهتر است » : شد و میگوید
بیاموزیم. انسان کامل وجود ندارد! افرادي را میتوان یافت که خوبند و در واقع افراد
بزرگی به شمار میروند. حقیقت این است که خلاقّان، پیامبران، خردمندان، قدیسان و
آن ها که انسان را به شگفتی وا میدارند، در واقع وجود دارند و این یقیناً میتواند ما را
نسبت به آینده نوع بشر امیدوار کند، حتی اگر چنین افرادي نادر باشند و تعدادشان از
انگشتان دو دست هم تجاوز نکند اما در عین حال خود همین افراد گاهی میتوانند
ملال آور، آزار دهنده، کج خلق، خود خواه، عصبی و یا افسرده باشند. براي اجتناب از
سرخوردگی در مورد فطرت آدمی، بایستی اول توهمات خودمان درباره آن ها را کنار
.( مازلو، 1372 ، ص 244 ) « بگذاریم
همانطور که بیان شد، مازلو، تحقق خودشکوفایی و کمال مطلق براي فطرت آدمی
میداند. بدیهی است که چنین انسانی هرگز روي آرامش و رضایت واقعی را « توهم » را
نخواهد دید.
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 89 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
2-3 . امکان کمال مطلق از دیدگاه عقل
هر یک از موجودات عالم خلقت، چه حیوان، چه نبات و چه جماد، در جهت نوعی از
کمال در حرکت هستند. این کمال ممکن است ویژه و خاص آن موجود باشد، یا کمالی
باشد که در کل یک مجموعه تأثیرگذار است و نیز ممکن است در کوتاه مدت یا بلند
مدت تحقق یابد. همچنین میتواند بعضی از کمال ها براي انسان قابل مشاهده و درك
باشد اما برخی دیگر چنین نباشد. در هر صورت، مهم، همان حرکت عمومی ذرات
آفرینش به سوي کمال است که انسان نیز جزئی از آن میباشد.
بنابراین، عقل، در یک استدلال منطقی میتواند چنین نتیجه بگیرد که همه
موجودات عالم داراي نوعی از کمال میباشند. انسان نیز یک موجود است، پس او نیز
کمال دارد و باید ظرفیت هاي وجودي خود را به طور کامل شکوفا سازد.
3-3 . امکان کمال مطلق از دیدگاه قرآن کریم
در بخش دوم این تحقیق، خودشکوفایی انسان در توجه به فطرت اصیل الهی و در
سایه عبودیت و بندگی خداوند معرفی گردید. در این بخش، آیات دیگري بیان میشود
میداند. « خلافت الهی » که هدف آفرینش انسان و به عبارتی کمال او را در
؛( بقره: 30 ) « إِنِّی جاعلٌ فی الْأَرضِ خَلیفَۀً » : خداوند متعال در آیه ذیل میفرماید
همانا من در زمین خلیفه اي خواهم گماشت. مقصود از خلافت در آیه فوق، خلافت
و هو الَّذي جعلَکُم » حضرت آدم (ع) میباشد که به استناد آیات دیگري همچون آیه
انعام: 165 )؛ و اوست کسی که شما را در زمین جانشین قرار داد، این ) « خَلائف الْأَرضِِ
خلافت به تمام فرزندان آدم (ع) و نوع بشر تعمیم م ییابد.
مقام خلافت همانطور » : میگوید « خلافت الهی » علامه طباطبایی در توضیح معناي
که از نام آن پیداست، تمام نمیشود مگر به اینکه خلیفه، نمایشگر مستخلف باشد و
تمامی شئون وجودي و آثار و احکام و تدابیر او را حکایت کند، البته آن شئون و آثار و
احکام و تدابیري که به خاطر تأمین آن ها خلیفه و جانشین براي خود معین کرده و
خداي سبحان که مستخلف این خلیفه است، در وجودش مسماي به اسماء حسنی و
90 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
، طباطبایی، 1374 ، ج 1 ) « متصف به صفات علیایی از صفات جمال و جلال است
.( ص 178
خلیفه قرار دادن تنها » : ایشان در ادامه با استناد به مفاد پرسش ملائکه میفرماید که
به این منظور است که آن خلیفه و جانشین با تسبیح و حمد و تقدیس زبانی و
.( طباطبایی، 1374 ، ج 1، ص 179 ) « وجودیش نمایانگر خدا باشد
از مطالب فوق میتوان چنین نتیجه گرفت که تفویض مقام خلافت و نمایندگی
خدا بر روي زمین به انسان، مستلزم وجود کمال مطلق براي او و به فعلیت رساندن
تمام آن صفات خدایی است که در فطرت و روح انسان به ودیعت نهاده شده است.
چرا که در ساختمان وجود انسان، بعدي بی نهایت قرار گرفته که انسان میتواند با گام
برداشتن در راه خدا به اعلی علیین برسد (الهامی نیا، 1375 ، ص 6) و این بعد همان
« و نَفَخْت فیه منْ روحیِ » : روح الهی است که خداوند بدان اشاره کرده است
(حجر: 29 )؛ و من از روح خود در او دمیدم.
لازم به ذکر است که این روح و صفات خدایی در انسان به عرصه ظهور و تجلّی
در نمیآید مگر با عبودیت و اطاعت و عبادت پروردگار. بنابراین برخلاف دیدگاه
مازلو، از دیدگاه قرآن کریم، انسان نه تنها داراي کمال است بلکه به واسطه خصوصیات
منحصر به فرد جسمی و صفات عالی انسانی، از کمال مطلق برخوردار است، آنچنان
کمالی که او را شایسته جانشینی خداوند بر روي زمین و آینه تمام نماي صفات الهی
قرار داده است.
طبعاً چنین کمالی آن گونه که مازلو میپندارد، آمیخته با صفات دانی نخواهد بود و
مطلق خوبی است زیرا منشأ آن، خیر مطلق است.
نتیجه گیري
از تحلیل و بررسی نظریه انسانشناسی آبراهام مازلو با رویکردي بر آیات قرآن کریم، به
دست آمد که اولاً؛ همه انواع نیازهاي انسان که مازلو آن ها را طبقه بندي نموده است،
قرن ها پیش تر توسط قرآن کریم، به عنوان جزء لاینفک ذات انسان مورد توجه قرار
گرفته است.
با رویکردي بر آیات قرآن کریم 91 « مازلو » نقد و بررسی نظریه انسان شناسانه
ثانیاً؛ خودشکوفایی از منظر قرآنی به معناي بازگشت به فطرت اصیل خدا جویی و
پیروي از دین الهی و از دیدگاه مازلو به معناي تحقق استعدادهاي ذاتی انسان میباشد
و تفاوت این دو دیدگاه؛ یکی در اهمیت و جایگاه دین و دیگري در نتیج هاي است که
از آن حاصل میگردد، یعنی آرامش و رضایت درونی یا عدم دستیابی به آن.
و مهم تر از همه آن که از دیدگاه مازلو، کمال مطلق براي آدمی دست نیافتنی است
در حالی که از دیدگاه قرآن کریم انسان، جانشین خداوند و داراي روح الهی است و به
همین دلیل، باید صفات الهی درون خویش را که آینه صفات جمال و جلال خداوند
است، شکوفا سازد و نتیجه تحقق این صفات چیزي نیست جز خداگونه شدن و کمال
مطلق.
به طور کلی باید گفت که نظریه انسان شناسی مازلو تلاشی است ارزنده و قابل
تقدیر در جهت شناخت ماهیت انسان و فرجام تکامل وي، اما با همه محاسنی که
میتوان براي آن متصور بود، این دیدگاه از حوزه بشري بودن خارج نیست و نقایص و
آفات علم بشري دامن گیر آن نیز میباشد. در مقابل به خوبی مشاهده میشود که در
انسان شناسی فرابشري و الهی قرآن کریم، هر چیزي درست در جاي خویش قرار
میگیرد و فرجام تکامل بشر به آرامش و رضایت عمیق منتهی میگردد که لازمه هر
کمال واقعی است.
کتابنامه
قرآن کری . م
ابن سینا، ابو علی ( 1408 ق)، الاشارات و التنبیهات، تهران: دفتر نشر کتاب.
امین، سیده نصرت ( 1361 )، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: انتشارات نهضت زنان
مسلمان.
الهامی نیا، علی اصغر ( 1375 )، اخلاق عبادي، تهران: مرکز اطلاعات و مدارك اسلامی.
حسینی همدانی، سید محمد حسین ( 1404 ق)، انوار درخشان، ترجمه محمد باقر بهبودي،
تهران: کتابفروشی لطفی، چاپ اول.
شکیبا پور، عنایت الله ( 1363 )، دایرةالمعارف روان شناسی، تهران: انتشارات فروغی.
92 مطالعات قرآن و حدیث، سال چهارم، شمارة اول، پاییز و زمستان 1389 ، پیاپی 7
شولتز ( 1384 )، نظریه هاي شخصیت، ترجمه یوسف کریمی و همکاران، تهران: نشر ارسباران،
چاپ پنجم.
طباطبایی، سید محمد حسین ( 1374 )، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سید محمد باقر
موسوي همدانی، قم: جامعه مدرسین قم، چاپ پنجم.
طبرسی، فضل بن حسن ( 1360 )، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات فراهانی،
چاپ اول.
همو ( 1377 )، تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
فصلنامه ،« بررسی تطبیقی انسان کامل در روانشناسی و عرفان » ،( عسلی، مژگان ( 1389
. تخصصی ادیان و عرفان، سال هفتم، شماره 26
کریمی، یوسف ( 1384 )، روانشناسی شخصیت، تهران: نشر پیام نور، چاپ پانزدهم.
مترجم مهدي اخوان، ،« فراسوي دین؛ به سوي معنویت انسان گرا » ،( الکینس، دیوید ( 1358
. مجله هفت آسمان، سال هشتم، شماره 29
مازلو، آبراهام. اچ ( 1372 )، انگیزش و شخصیت، ترجمه احمد رضوانی، مشهد: انتشارات
آستان قدس رضوي، چاپ سوم.
مترجمان ( 1377 )، تفسیر هدایت، مشهد: بنیاد پژوهش هاي اسلامی آستان قدس رضوي، چاپ
اول.
مجلسی، محمد باقر ( 1404 )، بحار الأنوار الجامعۀ لدرر اخبار الأئمۀ الأطهار، بیروت: مؤسسه
الوفاء، چاپ دوم.
مصباح یزدي، محمد تقی ( 1386 )، خودشناسی براي خودسازي، قم: موسسه آموزشی و
پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ سیزدهم.
معلوف، لویس ( 1380 )، المنجد فی اللغ ، ۀ ترجمه احمد سیاح، تهران: انتشارات اسلام.
مکارم شیرازي، ناصر ( 1374 )، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول.
Sunday, 14 April 2013
SAYEMBARA KEGHAIBAN CINTA ZAHRA
SAYEMBARA KEGHAIBAN CINTA ZAHRA
di kota Madinah tiada lagi UMMU ABIIHA
cahaya mata Mustofa dan Khadijah, puteri Rasulillah
Ya Rasulallah jiwaku..ya Rahmatallilaalaamiin..Habibuna 2x
..........................Ya Zahra Ya Zahra Ya Zahra Ya Zahra
di padang Karbalaa kering kontang tiada yang bernyawaa
di sana terdampar tubuh sucii,jasad tak berkepaalaa
Ya Hussein Ya Tsarallah Ya Hussein Ya Tsarallah2x
Ya Rasulallah jiwaku Ya Rahmatallilaalaamiin2x
di bumi Khorasan Abal Hassan jauh di perantauan
salam perpisahan penuh duka ratapan dan tangiisaan
Zomene Ohu Reza Zomene Ohu Reza2x
Ya Rasulallah jiwaku ya Rahmatallilaalaamiin2x
TAKZIAH SHAHADAH SAYYIDATUNA FATIMAH ZAHRA a.s 3 JAMADILAKHIR
Ayatullah Subhani Menjawab Syubhat Wahabi
|
Menurut Kantor Berita ABNA, berikut penjelsan Ayatullah al Uzhma Ja'far Subhani salah seorang ulama marja taqlid Syiah yang juga banyak bergelut dengan wacana ikhtilaf Sunni-Syiah dan telah banyak menghasilkan karya-karya untuk menjawab syubhat dan tudingan negatif yang dilontarkan sekte Wahabi terhadap keyakinan mazhab Ahlul Bait. Berikut diantaranya.
Syubhat:
Dikatakan dalam fiqh Syiah, perempuan tidak menerima warisan tanah, lantas bagaimana bisa dikatakan Sayyidah Fatimah as menerima warisan berupa tanah Fadak dari ayahnya Rasulullah Saw?
Jawaban:
Syubhat tersebut sama halnya dengan mengatakan, Khasan dan Khusain, adalah dua anak perempuan Muawiyah. Pertama, yang benar bukan Khasan dan Khusain melainkan Hasan dan Husain. Kedua, mereka bukan anak Muawiyah melainkan anak Imam Ali bin Abi Thalib. Ketiga, mereka bukan anak perempuan melainkan anak laki-laki. Jadi sebenarnya kesalahan ada pada obyek syubhatnya.
Jika dikatakan, dalam fikih Syiah perempuan tidak menerima warisan tanah. Maka jawabannya, yang pertama, fikih tersebut berkenaan dengan apa yang diwarisi istri dari suaminya. Sayyidah Fatimah as bukanlah istri Nabi Saw melainkan puteri beliau. Dan baik anak laki-laki maupun perempuan mempunyai hak untuk mendapatkan warisan dari ayahnya.
Kedua, Fadak itu bukan tanah warisan. Melainkan tanah pemberian Rasulullah Saw sewaktu beliau masih hidup kepada putrinya. Sebagaimana yang disebutkan dalam ayat, ( وآت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبیل ولا تبذر تبذیراً , maka Rasulullah Saw memberikan tanah Fadak yang merupakan harta rampasan perang tersebut kepada putrinya. Maka sejak itu tanah Fadak dikelola oleh orang-orang yang dipekerjakan oleh Sayyidah Fatimah as. Namun kemudian hanya oleh satu hadits majhul (tidak dikenal) «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» tanah Fadak tersebut diambil alih oleh Khalifah pertama, dan dimasa Khalifah Utsman di kelola oleh keluarga Marwan.
Syubhat:
Dikatakan dalam tarikh Islam, bahwa Imam Ali as adalah seorang pemberani, pejuang Islam yang gagah berani, yang banyak menumbangkan musuhnya diberbagai medan jihad. Lantas apakah pantas sang jagoan ini berdiam diri saja melihat istrinya diperlakukan tidak hormat?
Jawaban:
Tidak terpungkiri Imam Ali adalah seorang pemberani dan pemenang dalam berbagai laga tanding dengan jagoan-jagoan dari kalangan kafir Qurays dan para musuh. Beliau adalah satu-satunya sosok yang disebut Nabi Saw dalam perang Khandak sebagai seseorang yang sekali sabetan pedangnya lebih baik dari ibadah siang malam.(1). Namun mengenai berbagai peristiwa diawal-awal kepergian Rasulullah, Imam Ali as diperhadapkan pada kondisi beliau harus mendahulukan kesabarannya dibanding ketangguhannya dalam bertarung. Jika Imam Ali as memilih untuk melawan dan bertarung dengan kelompok yang melakukan penyerangan terhadap rumahnya dan melakukan tindakan tidak layak kepada istrinya, maka bisa dipastikan akan terjadi perang saudara dalam tubuh Islam. Sementara Daulah Islam saat itu membutuhkan penopang untuk menghindari keruntuhannya dengan wafatnya Rasulullah Saw. Kaum muslimin yang bermukim di luar Madinah jika mengetahui terjadinya konflik dan pertumpahan darah diantara tokoh pembesar Islam maka memungkinkan iman mereka terhadap Islam goyah dan sangat besar kemungkinannya mereka akan murtad. Untuk kemaslahatan umat Islam itulah, imam Ali lebih memilih untuk bersabar dan menang atas kendali amarahnya.
Ini dibuktikan dengan ucapan mulia Amirul Mukminin as mengenai kejadian tersebut, "Saya bersumpah demi Alah, Apabila tidak mencegah kondisi perpecahan dan perselisihan, maka sebuah hantaman akan mengenai Islam yang tidak ada satu musibah pun lebih besar dari hal itu." (2)
Bisa dibayangkan, jika Daulah Islam yang masih berusia muda kala itu sedang terlibat dalam perang saudara karena Imam Ali as bersikeras mempertahankan haknya, sementara musuh-musuh Islam baik dari dalam maupun dari luar, siap menggerogoti dan menghantam Islam, maka bisa dipastikan, tidak ada dalam sejarah umat Islam mampu menaklukkan Romawi dan Persia. Dengan alasan ini pula, Imam Ali as lebih memilih berdamai dan turut mengambil peran penting dalam pemerintahan khalifah sebelumnya yang telah dibaiat mayoritas kaum muslimin.
Jadi tepat, jika dikatakan Imam Ali as adalah pemberani, sebab beliau telah membuktikan keberaniannya dalam mengendalikan nafsu dan kemampuannya yang hebat dalam mengendalikan diri untuk kemaslahatan yang lebih besar.
Wallahu ta'ala 'alam
(1). Tarikh Damsyik, jilid 1, hal 155. Al Dur al Mantsur, jilid 5 hal, 192.
(2). Nahjul Balaghah Surat ke 62.
Syubhat:
Dikatakan dalam fiqh Syiah, perempuan tidak menerima warisan tanah, lantas bagaimana bisa dikatakan Sayyidah Fatimah as menerima warisan berupa tanah Fadak dari ayahnya Rasulullah Saw?
Jawaban:
Syubhat tersebut sama halnya dengan mengatakan, Khasan dan Khusain, adalah dua anak perempuan Muawiyah. Pertama, yang benar bukan Khasan dan Khusain melainkan Hasan dan Husain. Kedua, mereka bukan anak Muawiyah melainkan anak Imam Ali bin Abi Thalib. Ketiga, mereka bukan anak perempuan melainkan anak laki-laki. Jadi sebenarnya kesalahan ada pada obyek syubhatnya.
Jika dikatakan, dalam fikih Syiah perempuan tidak menerima warisan tanah. Maka jawabannya, yang pertama, fikih tersebut berkenaan dengan apa yang diwarisi istri dari suaminya. Sayyidah Fatimah as bukanlah istri Nabi Saw melainkan puteri beliau. Dan baik anak laki-laki maupun perempuan mempunyai hak untuk mendapatkan warisan dari ayahnya.
Kedua, Fadak itu bukan tanah warisan. Melainkan tanah pemberian Rasulullah Saw sewaktu beliau masih hidup kepada putrinya. Sebagaimana yang disebutkan dalam ayat, ( وآت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبیل ولا تبذر تبذیراً , maka Rasulullah Saw memberikan tanah Fadak yang merupakan harta rampasan perang tersebut kepada putrinya. Maka sejak itu tanah Fadak dikelola oleh orang-orang yang dipekerjakan oleh Sayyidah Fatimah as. Namun kemudian hanya oleh satu hadits majhul (tidak dikenal) «نحن معاشر الأنبیاء لا نورث» tanah Fadak tersebut diambil alih oleh Khalifah pertama, dan dimasa Khalifah Utsman di kelola oleh keluarga Marwan.
Syubhat:
Dikatakan dalam tarikh Islam, bahwa Imam Ali as adalah seorang pemberani, pejuang Islam yang gagah berani, yang banyak menumbangkan musuhnya diberbagai medan jihad. Lantas apakah pantas sang jagoan ini berdiam diri saja melihat istrinya diperlakukan tidak hormat?
Jawaban:
Tidak terpungkiri Imam Ali adalah seorang pemberani dan pemenang dalam berbagai laga tanding dengan jagoan-jagoan dari kalangan kafir Qurays dan para musuh. Beliau adalah satu-satunya sosok yang disebut Nabi Saw dalam perang Khandak sebagai seseorang yang sekali sabetan pedangnya lebih baik dari ibadah siang malam.(1). Namun mengenai berbagai peristiwa diawal-awal kepergian Rasulullah, Imam Ali as diperhadapkan pada kondisi beliau harus mendahulukan kesabarannya dibanding ketangguhannya dalam bertarung. Jika Imam Ali as memilih untuk melawan dan bertarung dengan kelompok yang melakukan penyerangan terhadap rumahnya dan melakukan tindakan tidak layak kepada istrinya, maka bisa dipastikan akan terjadi perang saudara dalam tubuh Islam. Sementara Daulah Islam saat itu membutuhkan penopang untuk menghindari keruntuhannya dengan wafatnya Rasulullah Saw. Kaum muslimin yang bermukim di luar Madinah jika mengetahui terjadinya konflik dan pertumpahan darah diantara tokoh pembesar Islam maka memungkinkan iman mereka terhadap Islam goyah dan sangat besar kemungkinannya mereka akan murtad. Untuk kemaslahatan umat Islam itulah, imam Ali lebih memilih untuk bersabar dan menang atas kendali amarahnya.
Ini dibuktikan dengan ucapan mulia Amirul Mukminin as mengenai kejadian tersebut, "Saya bersumpah demi Alah, Apabila tidak mencegah kondisi perpecahan dan perselisihan, maka sebuah hantaman akan mengenai Islam yang tidak ada satu musibah pun lebih besar dari hal itu." (2)
Bisa dibayangkan, jika Daulah Islam yang masih berusia muda kala itu sedang terlibat dalam perang saudara karena Imam Ali as bersikeras mempertahankan haknya, sementara musuh-musuh Islam baik dari dalam maupun dari luar, siap menggerogoti dan menghantam Islam, maka bisa dipastikan, tidak ada dalam sejarah umat Islam mampu menaklukkan Romawi dan Persia. Dengan alasan ini pula, Imam Ali as lebih memilih berdamai dan turut mengambil peran penting dalam pemerintahan khalifah sebelumnya yang telah dibaiat mayoritas kaum muslimin.
Jadi tepat, jika dikatakan Imam Ali as adalah pemberani, sebab beliau telah membuktikan keberaniannya dalam mengendalikan nafsu dan kemampuannya yang hebat dalam mengendalikan diri untuk kemaslahatan yang lebih besar.
Wallahu ta'ala 'alam
(1). Tarikh Damsyik, jilid 1, hal 155. Al Dur al Mantsur, jilid 5 hal, 192.
(2). Nahjul Balaghah Surat ke 62.
Ayatullah Makarim Shirazi:
Sayidah Fatimah as Berusia Singkat Namun Sarat dengan Ketauladanan
|
Menurut Kantor Berita ABNA, Ayatullah al Uzhma Makarim Shirazi dalam majelis duka memperingati hari syahadah putri kecintaan Rasulullah Saw Sayyidah Fatimah az Zahra as di Madrasah Amirul Mukimin as yang berlangsung ahad (14/4) pada penyampaian ceramahnya mengatakan, "Hadhrat Sayyidah Fatimah az Zahrah dengan usianya yang singkat di dunia ini namun memberikan banyak pencerahan dan pelajaran bagi kehidupan umat manusia"
"Demikian pula Hadhrat Ali Asghar as, juga salah satu contoh manusia terbaik didunia ini yang hanya dalam usia yang teramat singkat namun menjadi suri tauladan sepanjang sejarah umat manusia. Untuk mengenang kesyahidan manusia-manusia suci tersebutlah kita mengadakan majelis duka ini, yang terselenggara hampir diseluruh penjuru dunia, dimana ada pecinta Ahlul Bait, maka disitu ada majelis duka. Hadhrat Muhsin, putra Sayyidah Fatimah as yang meskipun belum sempat terlahir di dunia, juga merupakan sosok tauladan sepanjang masa bagi para pecinta Ahlul Bait. Yang namanya abadi dalam majelis-majelis duka yang akan terus terselenggara." Lanjutnya.
Ulama yang aktif mengajar di Hauzah Ilmiyah Qom Republik Iran tersebut dalam lanjutan ceramahnya mengatakan, "Diantara bukti kecerdasan dan ketinggian ilmu Sayyidah Fatimah as, adalah banyaknya pelajaran kehidupan yang tersampaikan dalam khutbah-khutbah beliau, khususnya khutbah mengenai tanah Fadak. Khutbah tersebut masyhur dikenal dengan khutbah Fadak, meskipun sebenarnya penamaan tersebut tidak tepat, sebab tanah Fadak hanyalah bagian kecil dari yang disinggung Sayyidah Fatimah dalam khutbahnya tersebut. Khutbah tersebut lebih layak disebut dengan khutbah sejarah umat manusia."
"Khutbah Sayyidah Fatimah tersebut memuat pelajaran penting mengenai mari'fatullah (pengenalan mengenai Tuhan), mengenai hari kiamat dan kehidupan akhirat, kenabian, keagungan Al-Qur'an, falsafah ahkam dan furu' agama dan mengenai wilayah (keimamahan). Bayangkan, beliau menyampaikan khutbah yang sarat ilmu dan ma'rifat tersebut dalam usia 18 tahun, bagaimana jika usia beliau mencapai 60 tahun, tidak terbayangkan betapa banyaknya ilmu dan pelajaran yang akan direguk umat manusia dan dimanfaatkan dalam menjalankan kehidupan ini. Bahkan Nahjul Balaghah sekalipun, yang memuat khutbah-khutbah agung Imam Ali as sepanjang 5 tahun, masih belum mampu menandingi muatan ilmu dan hikmah yang terkandung dalam satu khutbah Sayyidah Fatimah az Zahrah tersebut." Paparnya.
"Demikian pula Hadhrat Ali Asghar as, juga salah satu contoh manusia terbaik didunia ini yang hanya dalam usia yang teramat singkat namun menjadi suri tauladan sepanjang sejarah umat manusia. Untuk mengenang kesyahidan manusia-manusia suci tersebutlah kita mengadakan majelis duka ini, yang terselenggara hampir diseluruh penjuru dunia, dimana ada pecinta Ahlul Bait, maka disitu ada majelis duka. Hadhrat Muhsin, putra Sayyidah Fatimah as yang meskipun belum sempat terlahir di dunia, juga merupakan sosok tauladan sepanjang masa bagi para pecinta Ahlul Bait. Yang namanya abadi dalam majelis-majelis duka yang akan terus terselenggara." Lanjutnya.
Ulama yang aktif mengajar di Hauzah Ilmiyah Qom Republik Iran tersebut dalam lanjutan ceramahnya mengatakan, "Diantara bukti kecerdasan dan ketinggian ilmu Sayyidah Fatimah as, adalah banyaknya pelajaran kehidupan yang tersampaikan dalam khutbah-khutbah beliau, khususnya khutbah mengenai tanah Fadak. Khutbah tersebut masyhur dikenal dengan khutbah Fadak, meskipun sebenarnya penamaan tersebut tidak tepat, sebab tanah Fadak hanyalah bagian kecil dari yang disinggung Sayyidah Fatimah dalam khutbahnya tersebut. Khutbah tersebut lebih layak disebut dengan khutbah sejarah umat manusia."
"Khutbah Sayyidah Fatimah tersebut memuat pelajaran penting mengenai mari'fatullah (pengenalan mengenai Tuhan), mengenai hari kiamat dan kehidupan akhirat, kenabian, keagungan Al-Qur'an, falsafah ahkam dan furu' agama dan mengenai wilayah (keimamahan). Bayangkan, beliau menyampaikan khutbah yang sarat ilmu dan ma'rifat tersebut dalam usia 18 tahun, bagaimana jika usia beliau mencapai 60 tahun, tidak terbayangkan betapa banyaknya ilmu dan pelajaran yang akan direguk umat manusia dan dimanfaatkan dalam menjalankan kehidupan ini. Bahkan Nahjul Balaghah sekalipun, yang memuat khutbah-khutbah agung Imam Ali as sepanjang 5 tahun, masih belum mampu menandingi muatan ilmu dan hikmah yang terkandung dalam satu khutbah Sayyidah Fatimah az Zahrah tersebut." Paparnya.
Syamsuri Rifai
Fatimah as adalah salah seorang puteri Rasulullah saw. Ia merupakan wanita yang paling mulia kedudukannya. Kemuliaannya diperoleh sejak menjelang kelahirannya, ketika kelahirannya dibidani oleh 4 wanita suci.
Ketika menjelang kelahirannya ibunda tercintanya Khadijah Al-Khubra as meminta tolong kepada wanita-wanita Qurays tetangganya. Tapi mereka menolaknya sambil mengatakan kepadanya bahwa ia telah mengkhianati mereka mendukung Muhammad. Saat itu ia bingung kepada siapa harus minta tolong untuk melahirkan puteri tercintanya. Saat kebingungan Khadijah as mengatakan: “Aku terkejut luar biasa ketika aku menyaksikan empat wanita yang berwajah cantik dilingkari cahaya, yang sebelumnya aku tidak aku kenal mereka. Mereka mendekatiku, Saat aku dalam keadaan yang cemas, salah seorang dari mereka menyapaku: Aku adalah Sarah ibunda Ishaq; dan yang tiga yang menyertaiku adalah
Maryam ibunda Isa, Asiah puteri Muzahim, dan Ummu Kaltsum saudara perempuan Musa. Kami semuanya diperintahkan oleh Allah untuk mengajarkan ilmu kebidanan kami jika anda bersedia. Sambil mengatakan hal itu, mereka duduk di sekitarku dan memberikan pelayanan sampai puteriku Fatimah as lahir.”
Fatimah as berbicara saat dalam Kandungan
Sejak masih dalam kandungan ibundanya, Fatimah as sering menghibur dan mengajak bicara ibunya. Rasulullah saw bersabda: “Jibril datang kepadaku dengan membawa buah apel dari surga, kemudian aku memakannya lalu aku berhubungan dengan Khadijah lalu ia mengandung Fatimah. Khadijah berkata: “Aku hamil dengan kandungan yang ringan. Ketika engkau keluar rumah janin dalam kandunganku mengajak bicara denganku. Ketika aku akan melahirkan janinku aku mengirim utusan pada perempuan-perempuan Quraisy untuk dapat membantu melahirkan janinku, tapi mereka tidak mau datang bahkan mereka berkata: Kami tidak akan datang untuk menolong isteri Muhammad. Maka ketika itulah datanglah empat perempuan yang berwajah cantik dan bercahaya, dan salah dari mereka berkata: Aku adalah ibumu Hawa’; yang satu lagi berkata: Aku adalah Asiyah binti Muzahim; yang lain berkata: Aku adalah Kaltsum saudara perempuan Musa; dan yang lain lagi berkata: Aku adalah Maryam binti Imran ibunda Isa. Kami datang untuk menolong urusanmu ini. Kemudian Khadijah berkata: Maka lahirlah Fatimah dalam kedaan sujud dan jari-jarinya terangkat seperti orang sedang berdoa.” (Dzakhâir Al-`Uqbâ, halaman 44)
Menjelang usia 5 tahun, Fatimah as ditinggal wafat oleh ibunda tercintanya. Sehingga ia harus menggantikan posisi ibunya, berkhidmat kepada ayahnya, membantu dan menolong Rasululah saw. Sehingga ia mendapat gelar Ummu Abiha (ibu dari ayahnya). Tidak jarang Fatimah as menyaksikan ayahnya disakiti orang-orang kafir Quraisy. Ia menangis saat-saat menyaksikan ayahnya menghadapi ujian yang berat akibat prilaku orang-orang kafir Quraisy. Bahkan tangan Fatimah yang berusia kanak-kanak yang membersihkan kotoran di kepala ayahnya saat melempari Rasulullah saw dengan kotoran.
Fatimah as buah surga dan tidak pernah haid. Aisyah berkata bahwa Rasulullah saw bersabda: “Ketika aku diperjalankan ke langit, aku dimasukkan ke surga, lalu berhenti di sebuah pohon dari pohon-pohon surga, dan aku tidak melihat yang lebih indah dari pohon yang satu itu, daunnya paling putih, buahnya paling harum. Kemudian aku mendapatkan buahnya lalu aku makan. Buah itu menjadi nuthfah di sulbiku. Setelah aku sampai di bumi aku berhubungan dengan Khadijah kemudian ia mengandung Fatimah. Setelah itu setiap aku rindu bau surga aku mencium bau Fatimah.” (tafsir Ad-Durrul Mantsur tentang surat Al-Isra’: 1; Mustadrak Ash-Shahihayn 3: 156)
Fatimah as digelari Az-Zahra’
Abban bin Tughlab pernah bertanya kepada Imam Ja’far Ash-Shadiq as: Mengapa Fathimah digelari Az-Zahra’? Ia menjawab: “Karena Fathimah as memacanrkan cahaya pada Ali bin Abi Thalib tiga kali di siang hari. Ketika ia melakukan shalat sunnah di pagi hari, dari wajahnya memancar cahaya putih sehingga cahayanya memancar dan menembus ke kamar banyak orang di Madinah dan dinding rumah mereka diliputi cahaya putih. Mereka heran atas kejadian itu, lalu mereka datang kepada Rasulullah saw dan menanyakan apa yang mereka saksikan. Kemudian Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah. Lalu mereka mendatanginya, ketika sampai di rumahnya mereka melihat Fathimah sedang shalat di mihrabnya. Mereka melihat cahaya di mihrabnya, cahaya itu memancar dari wajahnya, sehingga mereka tahu bahwa cahaya yang mereka saksikan di rumah mereka adalah cahaya yang terpancar dari wajah Fathimah as.
Ketika Fathimah as melakukan shalat sunnah di tengah hari cahaya kuning memancar dari wajahnya, cahaya itu menembus ke kamar rumah orang banyak, sehingga pakaian dan tubuh mereka diliputi oleh cahaya berwarna kuning. Lalu mereka datang kepada Rasulullah saw dan bertanya tentang apa yang mereka saksikan. Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah as, saat itu mereka melihat dia sedang berdiri dalam shalat sunnah di mihrabnya, cahaya kuning itu memancar dari wajahnya pada dirinya, ayahnya, suaminya dan anak-anaknya, sehingga mereka tahu bahwa cahaya yang mereka saksikan itu adalah berasal dari cahaya wajah Fathimah as.
Ketika Fathimah as melakukan shalat sunnah di punghujung siang saat mega merah matahari telah tenggelam wajah Fathimah memancarkan cahaya merah sebagai tanda bahagia dan rasa syukur kepada Allah Azza wa Jalla. Cahaya itu menembus ke kamar orang banyak sehingga dinding rumah mereka memerah. Mereka heran atas kejadian itu. Kemudian mereka datang lagi kepada Rasulullah saw menanyakan kejadian itu. Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah as. Ketika sampai di rumah Fathimah mereka melihat ia sedang duduk bertasbih dan memuji Allah, mereka melihat cahaya merah memancar dari wajahnya. Sehingga mereka tahu bahwa bahwa cahaya yang mereka saksikan itu berasal dari cahaya wajah Fathimah as. Cahaya-cahaya itu selalu memancar di wajahnya, dan cahaya itu diteruskan oleh putera dan keturunannya yang suci hingga hari kiamat.” (Bihârul Anwar 43: 11, hadis ke 2)
Fatimah as digelari penghulu semua perempuan
Fatimah as mendapat gelar penghulu semua perempuan (sayyidatu nisâil `alamîn). Aisyah berkata: Fatimah as datang kepada Nabi saw dengan berjalan seperti jalannya Nabi saw. Kemudian Nabi saw mengucapkan: “Selamat datang duhai puteriku.” Kemudian beliau mempersilahkan duduk di sebelah kanan atau kirinya kemudian beliau berbisik kepadanya lalu Fatimah menangis. Kemudian Nabi saw bersabda kepadanya: “Mengapa kamu menangis?” Kemudian Nabi saw berbisik lagi kepadanya. Lalu ia tertawa dan berkata: Aku tidak pernah merasakan bahagia yang paling dekat dengan kesedihan seperti hari ini. Lalu aku (Aisyah) bertanya kepada Fatimah tentang apa yang dikatakan oleh Nabi saw. Fatimah menjawab: Aku tidak akan menceritakan rahasia Rasulullah saw sehingga beliau wafat. Aku bertanya lagi kepadanya, lalu ia berkata: (Nabi saw berbisik kepadaku): “Jibril berbisik kepadaku (Rasulullah saw), Al-Qur’an akan menampakkan padaku setiap setahun sekali, dan ia akan menampakkan padaku tahun ini dua kali, aku tidak melihatnya kecuali datangnya ajalku, dan engkau adalah orang pertama dari Ahlul baitku yang menyusulku.” Lalu Fatimah menangis. Kemudian Rasulullah saw bersabda: “Tidakkah kamu ridha menjadi penghulu semua perempuan ahli surga atau penghulu semua isteri orang-orang yang beriman?” Kemudian Fatimah tertawa. (Shahih Bukhari, kitab Awal penciptaan, bab tanda-tanda kenabian dalam Islam; Musnad Ahmad 6: 282, hadis ke 25874)
Fatimah as menyerupai Nabi saw
Aisyah Ummul mukminin berkata: Aku tidak pernah melihat seorangpun yang paling menyerupai Rasulullah saw dalam sikapnya, berdiri dan duduknya kecuali Fatimah puteri Rasulullah saw. Selanjutnya Aisyah berkata: Jika Fatimah datang kepada Nabi saw, beliau berdiri menyambut kedatangannya, dan mempersilahkan duduk di tempat duduknya. Demikian juga jika Nabi saw datang kepadanya ia berdiri menyambut kedatangan beliau dan mempersilahkan duduk di tempat duduknya…” (Shahih At-Tirmidzi 2: 319, bab keutamaan Fathimah; Shahih Bukhari, bab Qiyam Ar-Rajul liakhihi, hadis ke 947; Shahih Muslim, kitab Fadhil Ash-Shahabah, bab Fadhail Fathimah)
Marah Fatimah as Marah Rasulullah saw
Rasulullah saw bersabda: “Fatimah adalah bagian dari diriku, barangsiapa yang membuatnya marah ia telah membuatku marah.” (Shahih Bukhari, kitab awal penciptaan, bab manaqib keluarga dekat Rasulullah saw; Kanzul Ummal 6: 220, hadis ke 34222)
Sakit Fatimah as Sakit Rasulullah saw
Rasulullah saw bersabda: “Fatimah adalah bagian dari diriku, menggoncangkan aku apa saja yang menggoncangkan dia, dan menyakitiku apa saja yang menyakitinya.” (Shahih Bukhari, kitab Nikah; Shahih Muslim, kitab Fadhil Ash-Shahabah, bab Fadhail Fathimah; Musnad Ahmad bin Hanbal 4: 328, hadis ke 18447)
Sebagian Karamah Fatimah Az-Zahra’ as
Jabir Al-Anshari, salah seorang sahabat Nabi saw berkisah bahwa beberapa hari Rasulullah saw tidak makan sedikit pun makanan sehingga diriku lemas, kemudian beliau mendatangi isteri-isteriku untuk mendapatkan sesuap makanan, tapi tidak mendapatkannya di rumah mereka. Lalu beliau mendatangi Fatimah as dan berkata: “Wahai puteriku, apakah kamu punya makanan untuk aku? aku lapar. Fatimah as berkata: Demi Allah, demi ayahku dan ibuku, aku tidak punya makanan.
Ketika Rasulullah saw keluar dari rumah Fatimah as, ada seorang perempuan mengirimkan dua potong roti dan sepotong daging, lalu Fatimah as mengambilnya dan meletakkannya dalam mangkok yang besar dan menutupinya. Fatimah as berkata: Sungguh makanan ini aku akan utamakan untuk Rasulullah saw daripada diriku dan keluargaku. Padahal mereka juga membutuhkan sesuap makanan.
Fatimah as berkata: Lalu aku mengutus Al-Hasan dan Al-Husein kepada kakeknya Rasulullah saw. Kemudian Rasulullah saw datang padaku. Aku berkata: Ya Rasulallah, demi ayahku dan ibuku, Allah telah mengkaruniakan kepada kami sesuatu, lalu aku menyimpannya untuk kupersembahkan kepadamu.
Fatimah as berkata: Ada seseorang mengantarkan makanan padaku, lalu aku meletakkannya dalam mangkok besar dan aku menutupinya. Saat itu juga dalam mangkok itu penuh dengan roti dan daging. Ketika aku melihatnya aku takjub. Aku tahu bahwa itu adalah keberkahan dari Allah swt, lalu aku memuji Allah swt dan bershalawat kepada Nabi-Nya.
Rasulullah saw bertanya: “Dari mana makanan ini wahai puteriku?” Fatimah menjawab: Makanan ini datang dari sisi Allah, sesungguhnya Allah mengkaruniakan rizki kepada orang yang dikehendaki-Nya dari arah yang tak terduga. Kemudian Rasulullah saw mengutus seseorang kepada Ali as lalu ia datang. Rasulullah saw, Ali, Fatimah, Al-Hasan, Al-Husein as dan semua isteri Nabi saw makan makanan itu sehingga mereka merasa kenyang, dan makanan itu tetap penuh dalam mangkok itu.
Fatimah as berkata: Lalu aku juga mengantarkan makanan itu pada semua tetanggaku, Allah menjadikan dalam makanan itu keberkahan dan kebaikan yang panjang waktunya. Padahal awalnya makanan dalam mangkok itu hanya dua potong roti dan sepotong daging, selebihnya adalah keberkahan dari Allah swt.
Dalam hadis yang lain disebutkan bahwa Rasulullah saw pernah bersabda kepada Fatimah dan Ali as: “Segala puji bagi Allah yang tidak mengeluarkan kalian berdua dari dunia sehingga Allah menjadikan bagimu (Ali) apa yang telah terjadi pada Zakariya, dan menjadikan bagimu wahai Fatimah apa yang telah terjadi pada Maryam. Inilah yang dimaksudkan juga dalam firman Allah swt: “Setiap Zakariya masuk untuk menemui Maryam di mihrabnya, ia dapati makanan di sisinya.” (Ali-Imran: 37).
Kisah dan riwayat ini terdapat di dalam:
1.Tafsir Al-Kasysyaf, Az-Zamakhsyari, tentang tafsir surat Ali-Imran: 37.
2.Tafsir Ad-Durrul Mantsur, tentang ayat ini.
Ini adalah hanya sebagian dari pribadi Fatimah Az-Zahra as yang bisa kami ungkapkan. Masih banyak lagi tentang keutamaan dan karamahnya tak mungkin diungkapkan dalam tulisan yang sangat singkat ini, karena akan membutuhkan buku yang sangat tebal jika hendak diungkapkan secara lebih detail.
Ketika menjelang kelahirannya ibunda tercintanya Khadijah Al-Khubra as meminta tolong kepada wanita-wanita Qurays tetangganya. Tapi mereka menolaknya sambil mengatakan kepadanya bahwa ia telah mengkhianati mereka mendukung Muhammad. Saat itu ia bingung kepada siapa harus minta tolong untuk melahirkan puteri tercintanya. Saat kebingungan Khadijah as mengatakan: “Aku terkejut luar biasa ketika aku menyaksikan empat wanita yang berwajah cantik dilingkari cahaya, yang sebelumnya aku tidak aku kenal mereka. Mereka mendekatiku, Saat aku dalam keadaan yang cemas, salah seorang dari mereka menyapaku: Aku adalah Sarah ibunda Ishaq; dan yang tiga yang menyertaiku adalah
Maryam ibunda Isa, Asiah puteri Muzahim, dan Ummu Kaltsum saudara perempuan Musa. Kami semuanya diperintahkan oleh Allah untuk mengajarkan ilmu kebidanan kami jika anda bersedia. Sambil mengatakan hal itu, mereka duduk di sekitarku dan memberikan pelayanan sampai puteriku Fatimah as lahir.”
Fatimah as berbicara saat dalam Kandungan
Sejak masih dalam kandungan ibundanya, Fatimah as sering menghibur dan mengajak bicara ibunya. Rasulullah saw bersabda: “Jibril datang kepadaku dengan membawa buah apel dari surga, kemudian aku memakannya lalu aku berhubungan dengan Khadijah lalu ia mengandung Fatimah. Khadijah berkata: “Aku hamil dengan kandungan yang ringan. Ketika engkau keluar rumah janin dalam kandunganku mengajak bicara denganku. Ketika aku akan melahirkan janinku aku mengirim utusan pada perempuan-perempuan Quraisy untuk dapat membantu melahirkan janinku, tapi mereka tidak mau datang bahkan mereka berkata: Kami tidak akan datang untuk menolong isteri Muhammad. Maka ketika itulah datanglah empat perempuan yang berwajah cantik dan bercahaya, dan salah dari mereka berkata: Aku adalah ibumu Hawa’; yang satu lagi berkata: Aku adalah Asiyah binti Muzahim; yang lain berkata: Aku adalah Kaltsum saudara perempuan Musa; dan yang lain lagi berkata: Aku adalah Maryam binti Imran ibunda Isa. Kami datang untuk menolong urusanmu ini. Kemudian Khadijah berkata: Maka lahirlah Fatimah dalam kedaan sujud dan jari-jarinya terangkat seperti orang sedang berdoa.” (Dzakhâir Al-`Uqbâ, halaman 44)
Menjelang usia 5 tahun, Fatimah as ditinggal wafat oleh ibunda tercintanya. Sehingga ia harus menggantikan posisi ibunya, berkhidmat kepada ayahnya, membantu dan menolong Rasululah saw. Sehingga ia mendapat gelar Ummu Abiha (ibu dari ayahnya). Tidak jarang Fatimah as menyaksikan ayahnya disakiti orang-orang kafir Quraisy. Ia menangis saat-saat menyaksikan ayahnya menghadapi ujian yang berat akibat prilaku orang-orang kafir Quraisy. Bahkan tangan Fatimah yang berusia kanak-kanak yang membersihkan kotoran di kepala ayahnya saat melempari Rasulullah saw dengan kotoran.
Fatimah as buah surga dan tidak pernah haid. Aisyah berkata bahwa Rasulullah saw bersabda: “Ketika aku diperjalankan ke langit, aku dimasukkan ke surga, lalu berhenti di sebuah pohon dari pohon-pohon surga, dan aku tidak melihat yang lebih indah dari pohon yang satu itu, daunnya paling putih, buahnya paling harum. Kemudian aku mendapatkan buahnya lalu aku makan. Buah itu menjadi nuthfah di sulbiku. Setelah aku sampai di bumi aku berhubungan dengan Khadijah kemudian ia mengandung Fatimah. Setelah itu setiap aku rindu bau surga aku mencium bau Fatimah.” (tafsir Ad-Durrul Mantsur tentang surat Al-Isra’: 1; Mustadrak Ash-Shahihayn 3: 156)
Fatimah as digelari Az-Zahra’
Abban bin Tughlab pernah bertanya kepada Imam Ja’far Ash-Shadiq as: Mengapa Fathimah digelari Az-Zahra’? Ia menjawab: “Karena Fathimah as memacanrkan cahaya pada Ali bin Abi Thalib tiga kali di siang hari. Ketika ia melakukan shalat sunnah di pagi hari, dari wajahnya memancar cahaya putih sehingga cahayanya memancar dan menembus ke kamar banyak orang di Madinah dan dinding rumah mereka diliputi cahaya putih. Mereka heran atas kejadian itu, lalu mereka datang kepada Rasulullah saw dan menanyakan apa yang mereka saksikan. Kemudian Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah. Lalu mereka mendatanginya, ketika sampai di rumahnya mereka melihat Fathimah sedang shalat di mihrabnya. Mereka melihat cahaya di mihrabnya, cahaya itu memancar dari wajahnya, sehingga mereka tahu bahwa cahaya yang mereka saksikan di rumah mereka adalah cahaya yang terpancar dari wajah Fathimah as.
Ketika Fathimah as melakukan shalat sunnah di tengah hari cahaya kuning memancar dari wajahnya, cahaya itu menembus ke kamar rumah orang banyak, sehingga pakaian dan tubuh mereka diliputi oleh cahaya berwarna kuning. Lalu mereka datang kepada Rasulullah saw dan bertanya tentang apa yang mereka saksikan. Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah as, saat itu mereka melihat dia sedang berdiri dalam shalat sunnah di mihrabnya, cahaya kuning itu memancar dari wajahnya pada dirinya, ayahnya, suaminya dan anak-anaknya, sehingga mereka tahu bahwa cahaya yang mereka saksikan itu adalah berasal dari cahaya wajah Fathimah as.
Ketika Fathimah as melakukan shalat sunnah di punghujung siang saat mega merah matahari telah tenggelam wajah Fathimah memancarkan cahaya merah sebagai tanda bahagia dan rasa syukur kepada Allah Azza wa Jalla. Cahaya itu menembus ke kamar orang banyak sehingga dinding rumah mereka memerah. Mereka heran atas kejadian itu. Kemudian mereka datang lagi kepada Rasulullah saw menanyakan kejadian itu. Nabi saw menyuruh mereka datang ke rumah Fathimah as. Ketika sampai di rumah Fathimah mereka melihat ia sedang duduk bertasbih dan memuji Allah, mereka melihat cahaya merah memancar dari wajahnya. Sehingga mereka tahu bahwa bahwa cahaya yang mereka saksikan itu berasal dari cahaya wajah Fathimah as. Cahaya-cahaya itu selalu memancar di wajahnya, dan cahaya itu diteruskan oleh putera dan keturunannya yang suci hingga hari kiamat.” (Bihârul Anwar 43: 11, hadis ke 2)
Fatimah as digelari penghulu semua perempuan
Fatimah as mendapat gelar penghulu semua perempuan (sayyidatu nisâil `alamîn). Aisyah berkata: Fatimah as datang kepada Nabi saw dengan berjalan seperti jalannya Nabi saw. Kemudian Nabi saw mengucapkan: “Selamat datang duhai puteriku.” Kemudian beliau mempersilahkan duduk di sebelah kanan atau kirinya kemudian beliau berbisik kepadanya lalu Fatimah menangis. Kemudian Nabi saw bersabda kepadanya: “Mengapa kamu menangis?” Kemudian Nabi saw berbisik lagi kepadanya. Lalu ia tertawa dan berkata: Aku tidak pernah merasakan bahagia yang paling dekat dengan kesedihan seperti hari ini. Lalu aku (Aisyah) bertanya kepada Fatimah tentang apa yang dikatakan oleh Nabi saw. Fatimah menjawab: Aku tidak akan menceritakan rahasia Rasulullah saw sehingga beliau wafat. Aku bertanya lagi kepadanya, lalu ia berkata: (Nabi saw berbisik kepadaku): “Jibril berbisik kepadaku (Rasulullah saw), Al-Qur’an akan menampakkan padaku setiap setahun sekali, dan ia akan menampakkan padaku tahun ini dua kali, aku tidak melihatnya kecuali datangnya ajalku, dan engkau adalah orang pertama dari Ahlul baitku yang menyusulku.” Lalu Fatimah menangis. Kemudian Rasulullah saw bersabda: “Tidakkah kamu ridha menjadi penghulu semua perempuan ahli surga atau penghulu semua isteri orang-orang yang beriman?” Kemudian Fatimah tertawa. (Shahih Bukhari, kitab Awal penciptaan, bab tanda-tanda kenabian dalam Islam; Musnad Ahmad 6: 282, hadis ke 25874)
Fatimah as menyerupai Nabi saw
Aisyah Ummul mukminin berkata: Aku tidak pernah melihat seorangpun yang paling menyerupai Rasulullah saw dalam sikapnya, berdiri dan duduknya kecuali Fatimah puteri Rasulullah saw. Selanjutnya Aisyah berkata: Jika Fatimah datang kepada Nabi saw, beliau berdiri menyambut kedatangannya, dan mempersilahkan duduk di tempat duduknya. Demikian juga jika Nabi saw datang kepadanya ia berdiri menyambut kedatangan beliau dan mempersilahkan duduk di tempat duduknya…” (Shahih At-Tirmidzi 2: 319, bab keutamaan Fathimah; Shahih Bukhari, bab Qiyam Ar-Rajul liakhihi, hadis ke 947; Shahih Muslim, kitab Fadhil Ash-Shahabah, bab Fadhail Fathimah)
Marah Fatimah as Marah Rasulullah saw
Rasulullah saw bersabda: “Fatimah adalah bagian dari diriku, barangsiapa yang membuatnya marah ia telah membuatku marah.” (Shahih Bukhari, kitab awal penciptaan, bab manaqib keluarga dekat Rasulullah saw; Kanzul Ummal 6: 220, hadis ke 34222)
Sakit Fatimah as Sakit Rasulullah saw
Rasulullah saw bersabda: “Fatimah adalah bagian dari diriku, menggoncangkan aku apa saja yang menggoncangkan dia, dan menyakitiku apa saja yang menyakitinya.” (Shahih Bukhari, kitab Nikah; Shahih Muslim, kitab Fadhil Ash-Shahabah, bab Fadhail Fathimah; Musnad Ahmad bin Hanbal 4: 328, hadis ke 18447)
Sebagian Karamah Fatimah Az-Zahra’ as
Jabir Al-Anshari, salah seorang sahabat Nabi saw berkisah bahwa beberapa hari Rasulullah saw tidak makan sedikit pun makanan sehingga diriku lemas, kemudian beliau mendatangi isteri-isteriku untuk mendapatkan sesuap makanan, tapi tidak mendapatkannya di rumah mereka. Lalu beliau mendatangi Fatimah as dan berkata: “Wahai puteriku, apakah kamu punya makanan untuk aku? aku lapar. Fatimah as berkata: Demi Allah, demi ayahku dan ibuku, aku tidak punya makanan.
Ketika Rasulullah saw keluar dari rumah Fatimah as, ada seorang perempuan mengirimkan dua potong roti dan sepotong daging, lalu Fatimah as mengambilnya dan meletakkannya dalam mangkok yang besar dan menutupinya. Fatimah as berkata: Sungguh makanan ini aku akan utamakan untuk Rasulullah saw daripada diriku dan keluargaku. Padahal mereka juga membutuhkan sesuap makanan.
Fatimah as berkata: Lalu aku mengutus Al-Hasan dan Al-Husein kepada kakeknya Rasulullah saw. Kemudian Rasulullah saw datang padaku. Aku berkata: Ya Rasulallah, demi ayahku dan ibuku, Allah telah mengkaruniakan kepada kami sesuatu, lalu aku menyimpannya untuk kupersembahkan kepadamu.
Fatimah as berkata: Ada seseorang mengantarkan makanan padaku, lalu aku meletakkannya dalam mangkok besar dan aku menutupinya. Saat itu juga dalam mangkok itu penuh dengan roti dan daging. Ketika aku melihatnya aku takjub. Aku tahu bahwa itu adalah keberkahan dari Allah swt, lalu aku memuji Allah swt dan bershalawat kepada Nabi-Nya.
Rasulullah saw bertanya: “Dari mana makanan ini wahai puteriku?” Fatimah menjawab: Makanan ini datang dari sisi Allah, sesungguhnya Allah mengkaruniakan rizki kepada orang yang dikehendaki-Nya dari arah yang tak terduga. Kemudian Rasulullah saw mengutus seseorang kepada Ali as lalu ia datang. Rasulullah saw, Ali, Fatimah, Al-Hasan, Al-Husein as dan semua isteri Nabi saw makan makanan itu sehingga mereka merasa kenyang, dan makanan itu tetap penuh dalam mangkok itu.
Fatimah as berkata: Lalu aku juga mengantarkan makanan itu pada semua tetanggaku, Allah menjadikan dalam makanan itu keberkahan dan kebaikan yang panjang waktunya. Padahal awalnya makanan dalam mangkok itu hanya dua potong roti dan sepotong daging, selebihnya adalah keberkahan dari Allah swt.
Dalam hadis yang lain disebutkan bahwa Rasulullah saw pernah bersabda kepada Fatimah dan Ali as: “Segala puji bagi Allah yang tidak mengeluarkan kalian berdua dari dunia sehingga Allah menjadikan bagimu (Ali) apa yang telah terjadi pada Zakariya, dan menjadikan bagimu wahai Fatimah apa yang telah terjadi pada Maryam. Inilah yang dimaksudkan juga dalam firman Allah swt: “Setiap Zakariya masuk untuk menemui Maryam di mihrabnya, ia dapati makanan di sisinya.” (Ali-Imran: 37).
Kisah dan riwayat ini terdapat di dalam:
1.Tafsir Al-Kasysyaf, Az-Zamakhsyari, tentang tafsir surat Ali-Imran: 37.
2.Tafsir Ad-Durrul Mantsur, tentang ayat ini.
Ini adalah hanya sebagian dari pribadi Fatimah Az-Zahra as yang bisa kami ungkapkan. Masih banyak lagi tentang keutamaan dan karamahnya tak mungkin diungkapkan dalam tulisan yang sangat singkat ini, karena akan membutuhkan buku yang sangat tebal jika hendak diungkapkan secara lebih detail.
TAKZIAH SHAHADAH PUTERI NABI FATIMAH ZAHRA a.s 3 JAMADILAKHIR
SOLAWAT
Saturday, 13 April 2013
selayang pandang kepada makalah Teori Abraham Maslow
BISMILLAHIRRAHMANIRRAHIM
هرم مازلو و نظریهی انگیزههای انسانی
بدست bamdadi
با کمی جستجو متوجه شدم ترجمه کامل هرم مازلو به فارسی در دسترس نیست (باورم نمیشود در اینترنت وجود نداشته باشد، احتمالا جایی هست ولی چندان جستجوپذیر نیست). با توجه به اهمیت و شهرت هرم مازلو در اینجا ترجمه آن را میآورم.
توجه: انگیزه واقعیام را از نوشتن این مقاله در پایان همین نوشته آوردهام.
آقای آبراهام مازلو (Abraham Maslow) نظریه روانشناسی خود را به عنوان «نظریه انگیزههای انسان» در سال 1943 ارائه کرد. او افراد موفق بسیاری را مورد مطالعه قرار داد که در میان آنها مشاهیر علمی و سیاسی، دانشجویان برجسته دانشگاهها و … حضور داشتند. او معتقد بود مطالعه افراد ناتوان و بیچاره به یک نظریه روانشناسی ناتوان و بیچاره منتهی میشود.
به نظریه مازلو انتقادات مهمی هم وارد است. مثلا گروهی بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسهمراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند.
آشنایی با نظریه مازلو دید خوبی به فرد میدهد ولی نباید آنرا بیش از حد تعمیم داد و سعی کرد همه رفتارهای انسانی را در چارچوب آن گنجاند.
هرم مازلو
مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایینتر هرم نیازهای حیاتیتر و سادهتر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیدهتر ولی کمتر حیاتی را نشان میدهند. نیازهای طبقههای بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار میگیرند که نیازهای طبقههای پایینتر برطرف شده باشند.
هرگاه فردی به طبقه بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایینتر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقههای پایینتر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا میبرد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایینتر باز نمیگردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف میکند، اما همچنان به کار و موقعیتاش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.
سلسهمراتب نیازهای انسان یا هرم مازلو. برای دیدن تصویر با وضوح کامل اینجاکلیک کنید.
چهار طبقه پایین: نیازهای پایه
چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» (Deficiency Needs) یا D-Needs نام دارند. این نیازها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمیدهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی میکنند.
- طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی
دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
- طبقه دوم: امنیت
امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماریها
- طبقه سوم: اجتماعی
دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان و با روابط مناسب داشتن
انسانها به تعلق داشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند. این حس میتواند از سوی گروههای بزرگ (مانند باشگاههای ورزشی، اداره، گروههای مذهبی، سازمانهای حرفهای و …) یا گروههای اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا همتحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ایجاد شود. افراد همچنین نیاز دارند توسط دیگران دوست داشته شوند و آنها را دوست داشته باشند (چه از نوع جنسی و چه از نوع غیرجنسی).
در نبود چنین پذیرفتهشدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسردهگی قرار میگیرد.
- طبقه چهارم: رضایت و احترام
انسانها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». افراد ممکن است برای کسب احترام و توجه دیگران به فعالیتهای مختلفی دست بزنند (حرفهای یا تفریحی). عدم تعادل در مورد این نیازها میتواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقدههای درونی و … منجر شود.
طبقه پنجم: نیازهای متعالی (نیازهای انگیزهبخش)
این نیازها به عنوان «نیازهای رشددهنده» یا «نیازهای متعالی» یا B-Needs شناخته میشوند.
- نیازهای ذهنی و فکری (Cognitive): انسانها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن میشود.
- نیازهای زیباییشناسیک (Aesthetic): انسانها برای رشد کردن (رسیدن به خودشکوفایی) به تصور زیبا یا چیزی که از لحاظ زیباییشناسیک دلپذیر باشد نیاز دارند.
خودشکوفایی:
خودشکوفایی (Self-actualization) نیاز غریزی انسان برای استفاده حداکثر از همه قابلیتها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیلها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است.
به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روانشناسیک فرد وقتی رخ میدهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت.
خصوصیات افراد خودشکوفا از نظر مازلو
مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کاملترین هستند در بسیاری از زمینهها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد:
- واقعیتها و حقایق جهان (و خودشان) را میپذیرند (به جای انکار یا فرار از آنها). درک شفاف و واضحتری از واقعیتها دارند و راحتتر با آنها کنار میآبند. آنها تجربهها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی میکنند و به خوبی میتوانند پدیدههای تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند.
- در افکار و رفتارهایشان راحت و سبکبال هستند و فیالبداهه تصمیم میگیرند یا میاندیشند. چندان دنبالهرو قواعد مرسوم نیستند ولی آنها را نادیده نیز نمیگیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمیدهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آنها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی میکنند شود. آنها به هیچعنوان از بیرون تشویق نمیشوند و انگیزهها و نیروی محرکه آنها کاملا درونی است.
- به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همانگونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است.
- به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان میدهند و این محدود به خود فرد نمیشود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زندهگی خود هستند.
- از لذتهای اساسی و پایهای زندهگی لذت میبرند و پیوسته آنها را میستایند. آنها از زندهگی روزمره ، طبیعت، بچهها، موسیقی و روابط جنسی لذت میبرند. آنها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بیخود شدن نزدیک میشوند.
- با سایر افراد و انسانها احساس نزدیکی، یگانهگی و محبت میکنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آنها حضور دارد.
- روابط شخصی عمیق دارند. آنها میتوانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشقهای بزرگ داشته باشند. در واقع آنها قادرند «مرزهای فردیت» (ego boundries) خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آنها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور (hypocrates)، متکبر (pompous) یا خودبزرگبین (self-inflated)؛ واقعگرا، صریح و تند هستند.
- روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آنها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام میگذارند و با آنها رفتار دوستانه دارند. به نظر آنها از هر کسی میتوان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که میتواند دانش آنها را افزایش دهد احترام میگذارند.
- از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت میبرند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت میکند فاصله بگیرند (از دور نظارهگر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردمگریز جلوه کنند.
- استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زندهگی آنها در این کلمات خلاصه میشود: «تصمیمگیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زندهگی خود» ، فردی فعال و موثر و مسئول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن)
- دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاقگرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسلیه»، «هدف» و «وسیلههای لازم برای رسیدن به هدف» را درک میکنند و برای آنها وزنهای اخلاقی خودسنجیده دارند. همچنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق میکند.
- روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آنها معمولا به لطیفههایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمیخندند (مگر اینکه نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آنها میتوانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچکاند. آنها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند.
- دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و میتوانند همه چیز را به صورت بیطرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند.
هرم مازلو، بدون عنوان و نام طبقات که باعث خواناتر شدناش میشود. (تصویر با اندازه بزرگتر اینجا)
چرا این مقاله را نوشتم؟
روزی نمیگذشت که در مقالهای یا نوشته دوستی در یک وبلاگ یا حتی در کامنت دوستان از «هرم مازلو» چیزی نبینم. کمکم به این نتیجه رسیدم که انگار بدجوری از قافله «مازلو و مازلودانها و مازلودوستها» عقب ماندهام و برای اینکه این عقبماندهگی ناجور را جبران کنم دست به دامان اینترنت شدم که هرطوری شده من هم به جماعت «مازلویست» بپیوندم و بار «مازلویی» خودم را ببندم.
حالا شاید این حس عقبماندهگی را بتوانید با همین نظریه مازلو توضیح دهید. مثلا احتمالا من جایی توی طبقه چهار گیر افتاده بودم و از اینکه همه مازلو میدانند و من چیزی نمیدانم احساس کمبود و عدم رضایت میکردم.
اما حالا اوضاع فرق میکند!
امیدوارم بعد از خواندن این نوشته-ترجمه شما هم مثل من دیگر وقتی جایی دیدید صحبت از «مازلو» و «هرم مازلو» میشود مجبور نشوید سرتان را به خجالت پایین بگیرید و سکوت کنید.
Teori Psikologi » Tokoh Psikologi
Teori Hierarki Keperluan Maslow
makalah dari seberang(Indonesia)
Posted by' Hariyanto, S.Pd onOctober 18, 2010
Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow
Abraham Maslow mengembangkan teori kepribadian yang telah mempengaruhi sejumlah bidang yang berbeda, termasuk pendidikan. Ini pengaruh luas karena sebagian tingginya tingkat kepraktisan’s teori Maslow. Teori ini akurat menggambarkan realitas banyak dari pengalaman pribadi. Banyak orang menemukan bahwa mereka bisa memahami apa kata Maslow. Mereka dapat mengenali beberapa fitur dari pengalaman mereka atau perilaku yang benar dan dapat diidentifikasi tetapi mereka tidak pernah dimasukkan ke dalam kata-kata.
Maslow adalah seorang psikolog humanistik. Humanis tidak percaya bahwa manusia yang mendorong dan ditarik oleh kekuatan mekanik, salah satu dari rangsangan dan bala bantuan (behaviorisme) atau impuls naluriah sadar (psikoanalisis). Humanis berfokus pada potensi. Mereka percaya bahwa manusia berusaha untuk tingkat atas kemampuan. Manusia mencari batas-batas kreativitas, tertinggi mencapai kesadaran dan kebijaksanaan. Ini telah diberi label “berfungsi penuh orang”, “kepribadian sehat”, atau sebagai Maslow menyebut tingkat ini, “orang-aktualisasi diri.”
Maslow telah membuat teori hierarkhi kebutuhan. Semua kebutuhan dasar itu adalah instinctoid, setara dengan naluri pada hewan. Manusia mulai dengan disposisi yang sangat lemah yang kemudian kuno sepenuhnya sebagai orang tumbuh. Bila lingkungan yang benar, orang akan tumbuh lurus dan indah, aktualisasi potensi yang mereka telah mewarisi. Jika lingkungan tidak “benar” (dan kebanyakan tidak ada) mereka tidak akan tumbuh tinggi dan lurus dan indah.
Maslow telah membentuk sebuah hirarki dari lima tingkat kebutuhan dasar. Di luar kebutuhan tersebut, kebutuhan tingkat yang lebih tinggi ada. Ini termasuk kebutuhan untuk memahami, apresiasi estetik dan spiritual kebutuhan murni. Dalam tingkat dari lima kebutuhan dasar, orang tidak merasa perlu kedua hingga tuntutan pertama telah puas, maupun ketiga sampai kedua telah puas, dan sebagainya. Kebutuhan dasar Maslow adalah sebagai berikut:
Teori Kebutuhan Maslow
1. Kebutuhan Fisiologis
Ini adalah kebutuhan biologis. Mereka terdiri dari kebutuhan oksigen, makanan, air, dan suhu tubuh relatif konstan. Mereka adalah kebutuhan kuat karena jika seseorang tidak diberi semua kebutuhan, fisiologis yang akan datang pertama dalam pencarian seseorang untuk kepuasan.
2. Kebutuhan Keamanan
Ketika semua kebutuhan fisiologis puas dan tidak mengendalikan pikiran lagi dan perilaku, kebutuhan keamanan dapat menjadi aktif. Orang dewasa memiliki sedikit kesadaran keamanan mereka kebutuhan kecuali pada saat darurat atau periode disorganisasi dalam struktur sosial (seperti kerusuhan luas). Anak-anak sering menampilkan tanda-tanda rasa tidak aman dan perlu aman.
3. Kebutuhan Cinta, sayang dan kepemilikan
Ketika kebutuhan untuk keselamatan dan kesejahteraan fisiologis puas, kelas berikutnya kebutuhan untuk cinta, sayang dan kepemilikan dapat muncul. Maslow menyatakan bahwa orang mencari untuk mengatasi perasaan kesepian dan keterasingan. Ini melibatkan kedua dan menerima cinta, kasih sayang dan memberikan rasa memiliki.
4. Kebutuhan Esteem
Ketika tiga kelas pertama kebutuhan dipenuhi, kebutuhan untuk harga bisa menjadi dominan. Ini melibatkan kebutuhan baik harga diri dan untuk seseorang mendapat penghargaan dari orang lain. Manusia memiliki kebutuhan untuk tegas, berdasarkan, tingkat tinggi stabil diri, dan rasa hormat dari orang lain. Ketika kebutuhan ini terpenuhi, orang merasa percaya diri dan berharga sebagai orang di dunia. Ketika kebutuhan frustrasi, orang merasa rendah, lemah, tak berdaya dan tidak berharga.
5. Kebutuhan Aktualisasi Diri
Ketika semua kebutuhan di atas terpenuhi, maka dan hanya maka adalah kebutuhan untuk aktualisasi diri diaktifkan. Maslow menggambarkan aktualisasi diri sebagai orang perlu untuk menjadi dan melakukan apa yang orang itu “lahir untuk dilakukan.” “Seorang musisi harus bermusik, seniman harus melukis, dan penyair harus menulis.” Kebutuhan ini membuat diri mereka merasa dalam tanda-tanda kegelisahan. Orang itu merasa di tepi, tegang, kurang sesuatu, singkatnya, gelisah. Jika seseorang lapar, tidak aman, tidak dicintai atau diterima, atau kurang harga diri, sangat mudah untuk mengetahui apa orang itu gelisah tentang. Hal ini tidak selalu jelas apa yang seseorang ingin ketika ada kebutuhan untuk aktualisasi diri.
Teori hierarkhi kebutuhan sering digambarkan sebagai piramida, lebih besar tingkat bawah mewakili kebutuhan yang lebih rendah, dan titik atas mewakili kebutuhan aktualisasi diri. Maslow percaya bahwa satu-satunya alasan bahwa orang tidak akan bergerak dengan baik di arah aktualisasi diri adalah karena kendala ditempatkan di jalan mereka oleh masyarakat negara. Dia bahwa pendidikan merupakan salah satu kendala. Dia merekomendasikan cara pendidikan dapat beralih dari orang biasa-pengerdilan taktik untuk tumbuh pendekatan orang. Maslow menyatakan bahwa pendidik harus menanggapi potensi individu telah untuk tumbuh menjadi orang-aktualisasi diri / jenis-nya sendiri. Sepuluh poin yang pendidik harus alamat yang terdaftar:
- Kita harus mengajar orang untuk menjadi otentik, untuk menyadari diri batin mereka dan mendengar perasaan mereka-suara batin.
- Kita harus mengajar orang untuk mengatasi pengkondisian budaya mereka dan menjadi warga negara dunia.
- Kita harus membantu orang menemukan panggilan mereka dalam hidup, panggilan mereka, nasib atau takdir. Hal ini terutama difokuskan pada menemukan karier yang tepat dan pasangan yang tepat.
- Kita harus mengajar orang bahwa hidup ini berharga, bahwa ada sukacita yang harus dialami dalam kehidupan, dan jika orang yang terbuka untuk melihat yang baik dan gembira dalam semua jenis situasi, itu membuat hidup layak.
- Kita harus menerima orang seperti dia atau dia dan membantu orang belajar sifat batin mereka. Dari pengetahuan yang sebenarnya bakat dan keterbatasan kita bisa tahu apa yang harus membangun di atas, apa potensi yang benar-benar ada.
- Kita harus melihat itu kebutuhan dasar orang dipenuhi. Ini mencakup keselamatan, belongingness, dan kebutuhan harga diri.
- Kita harus refreshen kesadaran, mengajar orang untuk menghargai keindahan dan hal-hal baik lainnya di alam dan dalam hidup.
- Kita harus mengajar orang bahwa kontrol yang baik, dan lengkap meninggalkan yang buruk. Dibutuhkan kontrol untuk meningkatkan kualitas hidup di semua daerah.
- Kita harus mengajarkan orang untuk mengatasi masalah sepele dan bergulat dengan masalah serius dalam kehidupan. Ini termasuk masalah ketidakadilan, rasa sakit, penderitaan, dan kematian.
- Kita harus mengajar orang untuk menjadi pemilih yang baik. Mereka harus diberi latihan dalam membuat pilihan yang baik.
Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow
88888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888
نقد نظریه مازلو - سایت طوبی :: پژوهشکده تحقیقات اسلامی
www.tooba.net/Magazines/Show/278/3-5-1-1-1-1 - Translate this page
نقد نظریه مازلو از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله : آیتالله مصباح یزدی می فرماید: ۱. تئوری«مازلو» از جهت استناد آن به دادههای حسّی و ..kritikan keatas teori Maslow
هرم مازلو و نظریهی انگیزههای انسانی
بدست bamdadi
با کمی جستجو متوجه شدم ترجمه کامل هرم مازلو به فارسی در دسترس نیست (باورم نمیشود در اینترنت وجود نداشته باشد، احتمالا جایی هست ولی چندان جستجوپذیر نیست). با توجه به اهمیت و شهرت هرم مازلو در اینجا ترجمه آن را میآورم.آقای آبراهام مازلو (Abraham Maslow) نظریه روانشناسی خود را به عنوان «نظریه انگیزههای انسان» در سال 1943 ارائه کرد. او افراد موفق بسیاری را مورد مطالعه قرار داد که در میان آنها مشاهیر علمی و سیاسی، دانشجویان برجسته دانشگاهها و … حضور داشتند. او معتقد بود مطالعه افراد ناتوان و بیچاره به یک نظریه روانشناسی ناتوان و بیچاره منتهی میشود.
توجه: انگیزه واقعیام را از نوشتن این مقاله در پایان همین نوشته آوردهام.
به نظریه مازلو انتقادات مهمی هم وارد است. مثلا گروهی بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسهمراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند.
آشنایی با نظریه مازلو دید خوبی به فرد میدهد ولی نباید آنرا بیش از حد تعمیم داد و سعی کرد همه رفتارهای انسانی را در چارچوب آن گنجاند.هرم مازلو
مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایینتر هرم نیازهای حیاتیتر و سادهتر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیدهتر ولی کمتر حیاتی را نشان میدهند. نیازهای طبقههای بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار میگیرند که نیازهای طبقههای پایینتر برطرف شده باشند.
هرگاه فردی به طبقه بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایینتر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقههای پایینتر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا میبرد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایینتر باز نمیگردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف میکند، اما همچنان به کار و موقعیتاش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.
سلسهمراتب نیازهای انسان یا هرم مازلو. برای دیدن تصویر با وضوح کامل اینجاکلیک کنید.
چهار طبقه پایین: نیازهای پایه
چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» (Deficiency Needs) یا D-Needs نام دارند. این نیازها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمیدهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی میکنند.
- طبقه اول: جسمانی و فیزیولوژیکی
دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و … - طبقه دوم: امنیت
امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماریها - طبقه سوم: اجتماعی
دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان و با روابط مناسب داشتن
انسانها به تعلق داشتن و پذیرفته شدن احتیاج دارند. این حس میتواند از سوی گروههای بزرگ (مانند باشگاههای ورزشی، اداره، گروههای مذهبی، سازمانهای حرفهای و …) یا گروههای اجتماعی کوچک (مانند اعضای خانواده، همسر یا دوست نزدیک، معلم، همکار یا همتحصیل نزدیک، اشخاص مورد اعتماد و …) ایجاد شود. افراد همچنین نیاز دارند توسط دیگران دوست داشته شوند و آنها را دوست داشته باشند (چه از نوع جنسی و چه از نوع غیرجنسی).
در نبود چنین پذیرفتهشدنی فرد در معرض تنهایی، اضطراب اجتماعی یا افسردهگی قرار میگیرد. - طبقه چهارم: رضایت و احترام
انسانها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». افراد ممکن است برای کسب احترام و توجه دیگران به فعالیتهای مختلفی دست بزنند (حرفهای یا تفریحی). عدم تعادل در مورد این نیازها میتواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقدههای درونی و … منجر شود.
این نیازها به عنوان «نیازهای رشددهنده» یا «نیازهای متعالی» یا B-Needs شناخته میشوند.
- نیازهای ذهنی و فکری (Cognitive): انسانها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن میشود.
- نیازهای زیباییشناسیک (Aesthetic): انسانها برای رشد کردن (رسیدن به خودشکوفایی) به تصور زیبا یا چیزی که از لحاظ زیباییشناسیک دلپذیر باشد نیاز دارند.
خودشکوفایی (Self-actualization) نیاز غریزی انسان برای استفاده حداکثر از همه قابلیتها و استعدادهایش، تلاش برای شکوفا کردن همه پتانسیلها و تبدیل شدن به بهترین چیزی که امکان بودنش را دارد است.
به اعتقاد مازلو مرحله نهایی تکامل روانشناسیک فرد وقتی رخ میدهد که او از لحاظ برآورده شدن نیازهای پایهاش (طبقههای یک تا چهار) احساس امنیت و آرامش کند. در چنین وضعیتی، او تمرکز خود را بر شکوفا کردن استعدادهای نهفتهاش برای تبدیل شدن به یک انسان موثر، خلاق، پخته و دارای بینش خواهد گذاشت.
خصوصیات افراد خودشکوفا از نظر مازلو
مازلو متوجه شده بود افراد خودشکوفا که از لحاظ توسعه روانی کاملترین هستند در بسیاری از زمینهها دارای خصوصیات شخصیتی مشترک هستند. این افراد:
- واقعیتها و حقایق جهان (و خودشان) را میپذیرند (به جای انکار یا فرار از آنها). درک شفاف و واضحتری از واقعیتها دارند و راحتتر با آنها کنار میآبند. آنها تجربهها، اشخاص یا اشیاء را بهتر ارزیابی میکنند و به خوبی میتوانند پدیدههای تقلبی، مزورانه یا فریبا را تشخیص دهند.
- در افکار و رفتارهایشان راحت و سبکبال هستند و فیالبداهه تصمیم میگیرند یا میاندیشند. چندان دنبالهرو قواعد مرسوم نیستند ولی آنها را نادیده نیز نمیگیرند. ممکن است بر اساس رسم و قاعده یا عرف عمل کنند، اما هرگز اجازه نمیدهند عرف یا رسومات مانع از دسترسی آنها از چیزی که مهم یا اساسی تلقی میکنند شود. آنها به هیچعنوان از بیرون تشویق نمیشوند و انگیزهها و نیروی محرکه آنها کاملا درونی است.
- به شدت خلاق و دارای تخیل قوی هستند. این خلاقیت لزوما تخصصی یا ویژه نیست بلکه خلاقیتی است که معمولا در همه افراد وجود دارد ولی در اثر قید و بندهای فرهنگی و عرفی خفه شده است. خلاقیت این افراد تازه، صریح و متفاوت است همانگونه که نگاه کودکان به مسائل صریح، تازه و معصومانه است.
- به حل مشکلات یا مسائل علاقه نشان میدهند و این محدود به خود فرد نمیشود، بلکه معمولا شامل مشکلات یا مسائل دیگران نیز هست. حل این مشکلات کانون اصلی توجه این افراد است که معمولا دارای نوعی ماموریت یا هدف فلسفی یا اخلاقی در زندهگی خود هستند.
- از لذتهای اساسی و پایهای زندهگی لذت میبرند و پیوسته آنها را میستایند. آنها از زندهگی روزمره ، طبیعت، بچهها، موسیقی و روابط جنسی لذت میبرند. آنها به نیازهای غریزی و جسمانی خود با تحسین، هیجان، لذت، حیرت و نوعی از خود بیخود شدن نزدیک میشوند.
- با سایر افراد و انسانها احساس نزدیکی، یگانهگی و محبت میکنند و این حس معمولا شرطی نیست و همراه با «بودن» و «وجود داشتن» آنها حضور دارد.
- روابط شخصی عمیق دارند. آنها میتوانند به دوستان خود بسیار نزدیک شوند و عشقهای بزرگ داشته باشند. در واقع آنها قادرند «مرزهای فردیت» (ego boundries) خود را (بیشتر از توانایی سایر افراد) پاک کنند. نتیجه این است که این افراد دارای حلقه نسبتا کوچکی از دوستان خیلی نزدیک هستند و با تعداد افراد اندکی رابطه نزدیک دارند. آنها در برخورد با بیشتر افراد صبور و مهربان هستند، اما در انتقاد از اشخاص مزور (hypocrates)، متکبر (pompous) یا خودبزرگبین (self-inflated)؛ واقعگرا، صریح و تند هستند.
- روحیه آزادمنش و دموکرات دارند. این افراد عمیقا به دیگران و نظر آنها فارغ از طبقه اجتماعی، باور سیاسی، نژاد، رنگ پوست و … احترام میگذارند و با آنها رفتار دوستانه دارند. به نظر آنها از هر کسی میتوان چیزی آموخت؛ بنابراین به هر فرد به عنوان یک آموزگار بالقوه که میتواند دانش آنها را افزایش دهد احترام میگذارند.
- از تنهایی و داشتن حریم خصوصی لذت میبرند. ممکن است از موضوعاتی که همه را ناراحت میکند فاصله بگیرند (از دور نظارهگر دعوا باشند) یا حتی ممکن است تا حدی غیراجتماعی یا مردمگریز جلوه کنند.
- استقلال فرهنگی و محیطی دارند. این افراد برای کسب رضایت واقعی به سایر افراد یا تایید فرهنگ عمومی وابسته نیستند، بلکه به توسعه شخصی و رشد پیوسته با توجه به استعدادها و منابعی که در دسترس دارند تکیه دارند. معنای زندهگی آنها در این کلمات خلاصه میشود: «تصمیمگیری شخصی»، «حکومت شخصی بر زندهگی خود» ، فردی فعال و موثر و مسئول دارای نظمی خودانگیخته بودن (در برابر مفلوک و منتظر دستور یا نظر دیگران بودن)
- دارای سیستم اخلاقی شخصی هستند که درونی و از قدرت یا نفوذ بیرونی مستقل است. به شدت اخلاقگرا هستند و به خوبی مفاهیم «وسلیه»، «هدف» و «وسیلههای لازم برای رسیدن به هدف» را درک میکنند و برای آنها وزنهای اخلاقی خودسنجیده دارند. همچنین باورهای اخلاقی این افراد معمولا با باورهای اخلاقی متداول فرق میکند.
- روحیه طنز فلسفی ولی غیربرخورنده دارند. آنها معمولا به لطیفههایی که برای گروهی از مردمان آزار دهنده است نمیخندند (مگر اینکه نوعی قرارداد یا رسم باشد که در یک لحظه خاص تصمیم به تبعیت از آن بگیرند). آنها میتوانند دیگران و از جمله خودشان را به باد طنز بگیرند، به خصوص وقتی احمق باشند یا بخواهند بزرگ باشند در حالی که کوچکاند. آنها معمولا به سوی طنز هوشمندانه متمایل هستند.
- دارای قوه تمییز و تشخیص هستند و میتوانند همه چیز را به صورت بیطرفانه (بدون حب یا بغض) بنگرند.
هرم مازلو، بدون عنوان و نام طبقات که باعث خواناتر شدناش میشود. (تصویر با اندازه بزرگتر اینجا)
چرا این مقاله را نوشتم؟
روزی نمیگذشت که در مقالهای یا نوشته دوستی در یک وبلاگ یا حتی در کامنت دوستان از «هرم مازلو» چیزی نبینم. کمکم به این نتیجه رسیدم که انگار بدجوری از قافله «مازلو و مازلودانها و مازلودوستها» عقب ماندهام و برای اینکه این عقبماندهگی ناجور را جبران کنم دست به دامان اینترنت شدم که هرطوری شده من هم به جماعت «مازلویست» بپیوندم و بار «مازلویی» خودم را ببندم.
حالا شاید این حس عقبماندهگی را بتوانید با همین نظریه مازلو توضیح دهید. مثلا احتمالا من جایی توی طبقه چهار گیر افتاده بودم و از اینکه همه مازلو میدانند و من چیزی نمیدانم احساس کمبود و عدم رضایت میکردم.
اما حالا اوضاع فرق میکند!
امیدوارم بعد از خواندن این نوشته-ترجمه شما هم مثل من دیگر وقتی جایی دیدید صحبت از «مازلو» و «هرم مازلو» میشود مجبور نشوید سرتان را به خجالت پایین بگیرید و سکوت کنید.
Teori Psikologi » Tokoh Psikologi
Teori Hierarki Keperluan Maslow
makalah dari seberang(Indonesia)
Posted by' Hariyanto, S.Pd onOctober 18, 2010
Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow
Abraham Maslow mengembangkan teori kepribadian yang telah mempengaruhi sejumlah bidang yang berbeda, termasuk pendidikan. Ini pengaruh luas karena sebagian tingginya tingkat kepraktisan’s teori Maslow. Teori ini akurat menggambarkan realitas banyak dari pengalaman pribadi. Banyak orang menemukan bahwa mereka bisa memahami apa kata Maslow. Mereka dapat mengenali beberapa fitur dari pengalaman mereka atau perilaku yang benar dan dapat diidentifikasi tetapi mereka tidak pernah dimasukkan ke dalam kata-kata.
Maslow adalah seorang psikolog humanistik. Humanis tidak percaya bahwa manusia yang mendorong dan ditarik oleh kekuatan mekanik, salah satu dari rangsangan dan bala bantuan (behaviorisme) atau impuls naluriah sadar (psikoanalisis). Humanis berfokus pada potensi. Mereka percaya bahwa manusia berusaha untuk tingkat atas kemampuan. Manusia mencari batas-batas kreativitas, tertinggi mencapai kesadaran dan kebijaksanaan. Ini telah diberi label “berfungsi penuh orang”, “kepribadian sehat”, atau sebagai Maslow menyebut tingkat ini, “orang-aktualisasi diri.”
Maslow telah membuat teori hierarkhi kebutuhan. Semua kebutuhan dasar itu adalah instinctoid, setara dengan naluri pada hewan. Manusia mulai dengan disposisi yang sangat lemah yang kemudian kuno sepenuhnya sebagai orang tumbuh. Bila lingkungan yang benar, orang akan tumbuh lurus dan indah, aktualisasi potensi yang mereka telah mewarisi. Jika lingkungan tidak “benar” (dan kebanyakan tidak ada) mereka tidak akan tumbuh tinggi dan lurus dan indah.
Maslow telah membentuk sebuah hirarki dari lima tingkat kebutuhan dasar. Di luar kebutuhan tersebut, kebutuhan tingkat yang lebih tinggi ada. Ini termasuk kebutuhan untuk memahami, apresiasi estetik dan spiritual kebutuhan murni. Dalam tingkat dari lima kebutuhan dasar, orang tidak merasa perlu kedua hingga tuntutan pertama telah puas, maupun ketiga sampai kedua telah puas, dan sebagainya. Kebutuhan dasar Maslow adalah sebagai berikut:
Teori Kebutuhan Maslow
1. Kebutuhan Fisiologis
Ini adalah kebutuhan biologis. Mereka terdiri dari kebutuhan oksigen, makanan, air, dan suhu tubuh relatif konstan. Mereka adalah kebutuhan kuat karena jika seseorang tidak diberi semua kebutuhan, fisiologis yang akan datang pertama dalam pencarian seseorang untuk kepuasan.
2. Kebutuhan Keamanan
Ketika semua kebutuhan fisiologis puas dan tidak mengendalikan pikiran lagi dan perilaku, kebutuhan keamanan dapat menjadi aktif. Orang dewasa memiliki sedikit kesadaran keamanan mereka kebutuhan kecuali pada saat darurat atau periode disorganisasi dalam struktur sosial (seperti kerusuhan luas). Anak-anak sering menampilkan tanda-tanda rasa tidak aman dan perlu aman.
3. Kebutuhan Cinta, sayang dan kepemilikan
Ketika kebutuhan untuk keselamatan dan kesejahteraan fisiologis puas, kelas berikutnya kebutuhan untuk cinta, sayang dan kepemilikan dapat muncul. Maslow menyatakan bahwa orang mencari untuk mengatasi perasaan kesepian dan keterasingan. Ini melibatkan kedua dan menerima cinta, kasih sayang dan memberikan rasa memiliki.
4. Kebutuhan Esteem
Ketika tiga kelas pertama kebutuhan dipenuhi, kebutuhan untuk harga bisa menjadi dominan. Ini melibatkan kebutuhan baik harga diri dan untuk seseorang mendapat penghargaan dari orang lain. Manusia memiliki kebutuhan untuk tegas, berdasarkan, tingkat tinggi stabil diri, dan rasa hormat dari orang lain. Ketika kebutuhan ini terpenuhi, orang merasa percaya diri dan berharga sebagai orang di dunia. Ketika kebutuhan frustrasi, orang merasa rendah, lemah, tak berdaya dan tidak berharga.
5. Kebutuhan Aktualisasi Diri
Ketika semua kebutuhan di atas terpenuhi, maka dan hanya maka adalah kebutuhan untuk aktualisasi diri diaktifkan. Maslow menggambarkan aktualisasi diri sebagai orang perlu untuk menjadi dan melakukan apa yang orang itu “lahir untuk dilakukan.” “Seorang musisi harus bermusik, seniman harus melukis, dan penyair harus menulis.” Kebutuhan ini membuat diri mereka merasa dalam tanda-tanda kegelisahan. Orang itu merasa di tepi, tegang, kurang sesuatu, singkatnya, gelisah. Jika seseorang lapar, tidak aman, tidak dicintai atau diterima, atau kurang harga diri, sangat mudah untuk mengetahui apa orang itu gelisah tentang. Hal ini tidak selalu jelas apa yang seseorang ingin ketika ada kebutuhan untuk aktualisasi diri.
Teori hierarkhi kebutuhan sering digambarkan sebagai piramida, lebih besar tingkat bawah mewakili kebutuhan yang lebih rendah, dan titik atas mewakili kebutuhan aktualisasi diri. Maslow percaya bahwa satu-satunya alasan bahwa orang tidak akan bergerak dengan baik di arah aktualisasi diri adalah karena kendala ditempatkan di jalan mereka oleh masyarakat negara. Dia bahwa pendidikan merupakan salah satu kendala. Dia merekomendasikan cara pendidikan dapat beralih dari orang biasa-pengerdilan taktik untuk tumbuh pendekatan orang. Maslow menyatakan bahwa pendidik harus menanggapi potensi individu telah untuk tumbuh menjadi orang-aktualisasi diri / jenis-nya sendiri. Sepuluh poin yang pendidik harus alamat yang terdaftar:
- Kita harus mengajar orang untuk menjadi otentik, untuk menyadari diri batin mereka dan mendengar perasaan mereka-suara batin.
- Kita harus mengajar orang untuk mengatasi pengkondisian budaya mereka dan menjadi warga negara dunia.
- Kita harus membantu orang menemukan panggilan mereka dalam hidup, panggilan mereka, nasib atau takdir. Hal ini terutama difokuskan pada menemukan karier yang tepat dan pasangan yang tepat.
- Kita harus mengajar orang bahwa hidup ini berharga, bahwa ada sukacita yang harus dialami dalam kehidupan, dan jika orang yang terbuka untuk melihat yang baik dan gembira dalam semua jenis situasi, itu membuat hidup layak.
- Kita harus menerima orang seperti dia atau dia dan membantu orang belajar sifat batin mereka. Dari pengetahuan yang sebenarnya bakat dan keterbatasan kita bisa tahu apa yang harus membangun di atas, apa potensi yang benar-benar ada.
- Kita harus melihat itu kebutuhan dasar orang dipenuhi. Ini mencakup keselamatan, belongingness, dan kebutuhan harga diri.
- Kita harus refreshen kesadaran, mengajar orang untuk menghargai keindahan dan hal-hal baik lainnya di alam dan dalam hidup.
- Kita harus mengajar orang bahwa kontrol yang baik, dan lengkap meninggalkan yang buruk. Dibutuhkan kontrol untuk meningkatkan kualitas hidup di semua daerah.
- Kita harus mengajarkan orang untuk mengatasi masalah sepele dan bergulat dengan masalah serius dalam kehidupan. Ini termasuk masalah ketidakadilan, rasa sakit, penderitaan, dan kematian.
- Kita harus mengajar orang untuk menjadi pemilih yang baik. Mereka harus diberi latihan dalam membuat pilihan yang baik.
Read more: TEORI MASLOW : Teori Hierarki Kebutuhan Maslow
88888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888
نقد نظریه مازلو - سایت طوبی :: پژوهشکده تحقیقات اسلامی
www.tooba.net/Magazines/Show/278/3-5-1-1-1-1 - Translate this page
نقد نظریه مازلو از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله
بررسی و مقایسه تئوری نیازهای مازلو با نیازها از منظر امام علی(ع)
www.modir.ir/Articles/3412.aspx - Translate this page
بررسی و مقایسه تئوری نیازهای مازلو با نیازها از منظر امام علی(ع) ... صمدانیان و میریان نیز علل ناهنجاری و روش کنترل آن از دیدگاه نهج البلاغه را مورد نقد قرار داده اند.
komparatif studi dengan keperluan2 berdasarkan kata2 Imam Ali a.s
Abraham Maslow
From Wikipedia, the free encyclopedia
Abraham Harold Maslow (April 1, 1908 – June 8, 1970) was an American psychologistwho was best known for creating Maslow's hierarchy of needs, a theory of psychological health predicated on fulfilling innate human needs in priority, culminating in self-actualization.[2] Maslow was a psychology professor at Brandeis University, Brooklyn College, New School for Social Research and Columbia University. He stressed the importance of focusing on the positive qualities in people, as opposed to treating them as a "bag of symptoms."[3]
Born April 1, 1908
Brooklyn, New York
Died June 8, 1970 (aged 62)
Menlo Park, California
Nationality American
Fields Psychology
Institutions Cornell University
Brooklyn College
Brandeis University
Alma mater University of Wisconsin–Madison
Doctoral advisor Harry Harlow
Known for Maslow's hierarchy of needs
Influences Alfred Adler, Kurt Goldstein,Henry Murray
InfluencedDouglas McGregor, Roberto Assagioli,[1] Colin Wilson, Abbie Hoffman, Wayne Dyer
Kritikan Ulama Ahlusunnah Wal Jamaah Terhadap Ibnu Taimiyah
Zahabi menganggap pengikut Ibnu Taimiyah sebagai hina dan pendusta
Zahabi (wafat tahun 774), salah seorang tokoh besar Ahlusunnah yang masyhur dalam ilmu Rijal di zamannya menulis sepucuk surat kepada Ibnu Taimiyah:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛
Alangkah kecewanya kerana barangsiapa yang mengikutimu (Ibnu Taimiyah) maka sesungguhnya ia adalah Zindiq dan merosot… Maka tidakkah kebanyakan pengikut kamu itu ketinggalan, tipis akal, atau orang awam biasa, pendusta, tumpul pemikirannya, kemurungan yang aneh dan kuat tipu daya, kekeringan amalan soleh dan luput pemahaman, andainya kamu tidak mempercayaiku, maka kajilah mereka dan nilailah mereka dengan keadilan…
Zahabi menulis sehinggalah ke perenggan berikut:
فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة؛
(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.
Maka tidaklah aku kira bahawa kamu akan menerima kata-kataku! tidaklah engkau akan mendengari nasihatku! Sedangkan aku seorang bersimpati yang belas kasihan, maka bagaimana engkau di sisi musuh-musuh engkau, sedangkan musuh-musuhmu itu demi Allah, di kalangan mereka adalah orang yang soleh, berakal dan mulia. Sementara orang yang mendampingimu adalah di kalangan mereka yang keji, pendusta dan bodoh. - Al-Iʻlān bil Tawbikh halaman 77, Takmilah Al-Sayf Al-Ṣaqīl, halaman 218
Ibnu Hajar mengaitkan Ibnu Taimiyah dengan kemunafikan:
Ibnu Hajar Al-ʼAsqalani yang termasuk sebagai tunggak utama ilmu Ahlusunnah dan bergelar sebagai Al-Hafiz Ahlusunnah menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛
Ulama mempunyai berbagai pendapat tentang beliau (Ibnu Taimiyah), di antara mereka mengaitkannya dengan penjisiman, ini disebabkan di dalam kitab Al-Aqidah Al-Hamawiyah, kitab Al-Wasathiyyah dan selain keduanya ia mengatakan seperti: Sesungguhnya tangan, betis dan wajah adalah sifat Allah secara hakikat, dan Allah sendiri bersemanyam di atas ʻArash…
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلىاللهعليهوآله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلىاللهعليهوآله ] ... ؛
Dan di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan zindiq (berpura-pura beriman atau imannya terpesong). Ini disebabkan ia berkata: Janganlah memohon bantuan daripada Nabi (s.a.w), sesungguhnya perbuatan itu mengurangkan dan mencegah daripada pengagungan Nabi (s.a.w)…
ومنهم من ينسِبُه إلى النفاق، لقوله فى عليّ ما تقدّم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري مايقول، وعليّ أسلم صبيّا، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع فى ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلىاللهعليهوآله ] : ولايبغضك إلاّ منافق؛
الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
Di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan kemunafikan, kerana pandangan jeleknya tentang Ali bin Abi Talib (iaitu ia melakukan kesalahan dalam tujuh belas perkara). Katanya: Sesungguhnya beliau (Ali bin Abi Talib) adalah orang yang kecewa dan patah harapan sebagaimana yang diketahui beliau berusaha banyak kali untuk mendapatkan kekhalifahan namun beliau tidak pernah mencapainya. Beliau berperang hanyalah untuk mendapatkan tampuk pemerintahan, bukan kerana agama. Katanya: Sesunggunya beliau gila kuasa. Katanya lagi: Abu Bakar masuk Islam diusia tua kerana ia tahu apa yang dikatakannya, namun Ali masuk Islam ketika masih kanak-kanak, sedangkan keislaman kanak-kanak tidak sah. Termasuk juga kata-katanya tentang kisah lamaran anak perempuan Abu Jahal… sesungguhnya ia terlampau jelek tentang itu, maka lazimlah ia dengan sifat kemunafikan kerana nabi (s.a.w) bersabda: Wahai Ali, tidaklah membencimu melainkan ia adalah orang munafik. - Al-Durar Al-Kaminah Fi Aʻyan Al-Mi’ah Al-Thaminah, jilid 1 halaman 155.
Nota:
Sayuti berkata:
ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مىآمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
Ibnu Hajar adalah Syeikhul Islam dan Imam Al-Hafiz di zamannya di tanah Mesir; bahkan secara mutlaknya beliau adalah seorang Hafiz dunia - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 547.
Al-Subki memutuskan bahawa Ibnu Taimiyah sebagai tukang bid’ah:
Al-Subki (wafat tahun 756 Hijrah) seorang ulama besar Ahlusunnah yang tersohor di zaman Ibnu Taimiyah menulis:
أما بعد، فإنه لما أحدث ابن تيمية ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة، مظهرا أنه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الاتباع إلى الابتداع، وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسمية والتركيب في الذات المقدس، وأن الافتقار إلى الجزء- أي افتقار الله إلى الجزء- ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات الله تعالى، وأن القرءان محدث تكلم الله به بعد أن لم يكن، وأنه يتكلم ويسكت ويحدث في ذاته الإرادات بحسب المخلوقات، وتعدى في ذلك إلى استلزام قدم العالم، والتزامه بالقول بأنه لا أول للمخلوقات فقال بحوادث لا أول لها، فأثبت الصفة القديمة حادثة والمخلوق الحادث قديما، ولم يجمع أحد هذين القولين في ملة من الملل ولا نحلة من النحل، فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاث والسبعين التي افترقت عليها الأمة، ولا وقفت به مع أمة من الأمم همة، """وكل ذلك وإن كان كفرا شنيعا""" مما تقل جملته بالنسبة لما أحدث في الفروع ". ا.هـ
طبقات الشافعيّة، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5.
Adapun sesungguhnya, Ibnu Taimiyah : Sesungguhnya Ibnu Taimiyah membuat hal baru (bid’ah) dalam usul-usul aqidah dan merosakkan perkara dari pokok-pokok agama Islam iaitu rukun-rukun dan aqidah, setelah dia bersembunyi dengan (seakan-akan) mengikuti Al Kitab dan As-Sunnah, menampilkan diri bahawa dialah yang menyeru kepada yang Haq dan pembimbing ke syurga. Lantas dia keluar dari Ittiba’ (ikut al Qur’an dan As Sunnah) menuju bid’ah, ganjil dan aneh daripada jemaah kaum muslimin dengan menyalahi ijma’ ulama, dan dia mengatakan sesuatu yang mewajibkan penjisiman dan penstrukturan dalam Zat Allah Yang Suci, dan keperluan Allah pada bahagian juzuk tidaklah mustahil, mengatakan bertempatnya mahluk pada dzat Allah, Al Qur’an adalah diciptakan yang Allah berbicara dengannya setelah al Qur’an tidak ada, Allah berbicara dan diam, pada Zatnya terjadi kehendak-kehendak sesuai dengan mahluk-mahluk-Nya, dan berlanjut pada penetapan Qidam (keterdahuluan)-nya alam dan pendapat tidak ada permulaan bagi makhluk …… dan semua (pendapat Ibnu Taimiyah) tersebut, meski pun merupakan kekufuran yang jelek, namun lebih sedikit jumlahnya dinisbahkan pada yang telah di buatnya (Bid’ah?) dalam hal furu’”. - Tabaqat Al-Syafiʻiyyah, jilid 9 halaman 253; Al-Saif Al-Ṣaqīl, halaman 177; Al-Durrah Al-Mudhi’ah fi Al-Rad Ala Ibnu Taimiyah, halaman 5
Nota:
Sayuthi mengatakan tentang Al-Subki sebagai:
شيخ الإسلام، إمام العصر، وتصانيفه تدلّ على تبحره في الحديث؛
طبقات الحفّاظ، ص 55.
Syeikhul Islam, pemimpin di zamannya dan karya-karyanya yang melimpah menunjukkan betapa banyaknya ilmu beliau dalam bidang hadis. - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 55.
Selain itu, Ibnu Kathir al-Salafi berkata tentangnya:
«الإمام العلامة ... قاضي دمشق ... برع في الفقه والأصول والعربية وأنواع العلوم ... انتهت إليه رئاسة العلم في وقته؛ سبكى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربيه و ديگر علوم سرآمد عصر خويش بوده است و رياست علم در زمان خويش به وى منحصر شد. بدايه ونهايه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
Al-Imam Al-ʻAllamah… Qadi Damsyiq… pintar dalam ilmu Fiqh, Ushul, Arab dan berbagai klasifikasi ilmu… mencapai kepimpinan ilmu di zamannya. - Al-Bidayah Wa Al-Nihayah, jilid 1 halaman 551, nombor 2251
Al-Hushni Dimasyqi menganggap Ibnu Taimiyah sebagai zindiq
Al-Hushni Dimasqi menulis:
وأن ابن تيمية كما قاله بعض الأئمة الأعلام – الذي كان يوصف بأنه بحر في العلم – يقول عنه أنه زنديق مطلق. وسبب قوله ذلك أنه تتبع كلامه فلم يقف له على اعتقاد، حتى أنه في مواضع عديدة يكفر فرقة ويضللها، وفي موضع آخر يعتقد ما قالته أو بعضه. مع أن كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم والإشارة إلى الازدراء بالنبي والشيخين وتكفير عبد الله بن عباس وأنه من الملحدين وجعل عبد الله بن عمر رضي الله عنهما من المجرمين وأنه ضال ومبتدع ذكر ذلك في كتاب له سماه (الصراط المستقيم والرد على أهل الجحيم) وقد وقفت في كلامه على المواضع التي كفر فيها الأئمة الأربعة. وكان بعض أتباعه يقول أنه أخرج زيف الأئمة الأربعة يريد بذلك إضلال هذه الأمة لأنها تابعة لهذه الأئمة في جميع الأقطار والأمصار وليس وراء هذا زندقة.
Ibnu Taimiyyah sepertimana yang dikatakan oleh kebanyakan ulama besar - iaitu ulama yang disifatkan sebagai 'lautan ilmu' - berkata: Sesungguhnya Ibnu Taimiyah adalah kafir zindiq secara mutlak. Ini disebabkan penelitian atas kata-katanya dan diketahuilah bahawa ia beberapa kali telah mengkafirkan golongan lain dan menyesatkan mereka. Pada ketika yang lain ia mengiyakan apa yang golongan lain katakan, atau mengesahkan sebahagiannya. Sementara itu fakta di dalam bukunya penuh dengan 'tasybih' (menyamakan Allah dengan makhluk), 'tajsim' (menjisimkan Allah), termasuklah penghinaan terhadap Nabi (s.a.w), penghinaan terhadap Abu Bakar dan Umar, mengkafirkan Ibnu Abbas, dan sesungguhnya ia adalah kafir ateis. Ia mengatakan Abdullah bin Umar sebagai penjenayah, dan sesungguhnya ia adalah sesat, tukang bid'ah, ia mengatakan demikian di dalam kitab yang bernama Al-Shiratul Mustaqim Wa Al-Rad 'Ala Ahl Al-Jahim'. Aku turut menemui kata-katanya yang berposisi mengkafirkan para imam empat mazhab fiqh dengan tujuan mendakwa bahawa seluruh umat ini sesat kerana mengikuti imam ini di seluruh pelusuk dunia. Tidak terselindung lagi kezindiqan ini.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, Tahqiq Jama'ah min Ulama, halaman 125
Al-Hushni Dimasyqi menulis di tempat lain:
وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»، هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضىاللهعنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة؛
دفع الشبه عن الرسول، ص 131
Ibnu Taimiyah berkata: Barangsiapa yang memohon bantuan (istighasah) dengan mayat atau orang ghaib dari manusia… Sesungguhnya ini adalah zalim, sesat dan musyrik. Dengan ini badan manusia menggeletar (di mana tawassul dengan para nabi setelah mereka wafat aku anggap sesat), sehingga kini aku belum mendengarnya daripada sesiapa pun. Bahkan tidak seorang pun yang menunjukkan simbol sebegini di zaman manapun, atau di negara mana pun. Sehinggalah sebelum Harran Ibnu Taimiyah (semoga Allah membunuhnya dan Allah telah melakukannya), si kafir zindiq yang tegar kejahilannya telah membuatkan kisah Umar Radhiyallahuanhu yang bertawassul sebagai kekotoran di hari perasaannya dalam menghina Sayyidil Awwalin, dan merendahkan martabatnya di dalam hidupnya, ia ingin mengatakan wibawa, kehormatan, risalahnya dan lain-lain lagi telah luput setelah wafat. Itu meyakinkan bahawa ia telah kafir dan realitinya ia telah zindiq.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, halaman 131
Nota:
Khairuddin Al-Zarkali di dalam menceritakan perihal Al-Hushni Al-Dimasyqi mengatakan:
تقي الدين الحصني فقيه ورع من أهل دمشق…
له تصانيف كثيرة، منها… دفع شبه من شبه وتمرد
Taqiyuddin Al-Hushni, seorang yang alim dan faham agama, wara’, daripada warga Damsyiq… beliau mempunyai banyak karya antaranya… Daf'u Syubah man Syabbaha wa Tamarrada
Qadi Syafi’i menganggap darah pengikut Ibnu Taimiyah adalah halal ditumpahkan.
Ibnu Hajar Al-ʻAsqalani (wafat tahun 825 Hijrah) dan Al-Syaukani (wafat tahun 1255 Hijrah) merupakan dua ulama besar Ahlusunnah yang menulis bahawa Al-Qadi Al-Shafiʻi memberi perintah di Damsyiq:
من اعتقد عقيدة ابن تيمية حل دمه وماله
الدرر الكامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
Barangsiapa yang berpegang dengan akidah Ibnu Taimiyyah, maka halal darahnya (ditumpahkan) dan hartanya. - Al-Durar Al-Kaminah, jilid 1 halaman 147; Al-Badrul Thaliʻ, jilid 1 halaman 67; Mir’atul Jinan jilid 2 halaman 242
Ibnu Hajar Al-Haythami menanganggap Ibnu Taimiyah sebagai individu yang sesat lagi menyesatkan
Ibnu Hajar Al-Haythami Al-Makki (wafat tahun 974) menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
ابن تيمية عبد خذله الله وأضله وأعماه وأصمه وأذله ، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله وكذب أقواله...
وأهل عصرهم من الشافعية والمالكية والحنفية...
والحاصل أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر وحزن ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال ومضل جاهل غال عامله الله بعدله وأجارنا من مثل طريقته وعقيدته وفعله آمين .
الفتاوى الحديثة، ص 86.
Allah mengecewakan Ibnu Taimiyah, menyesatkannya, membutakannya, menulikannya dan menghinanya. Demikian itu para imam yang menerangkan kerosakannya dan pendustaan kata-katanya telah menjelaskan… ahli di zamannya daripada golongan al-Syafiʻi, al-Maliki dan al-Hanafi…kesimpulannya kata-katanya tidak bernilai, bahkan ia adalah tukang bid’ah yang sesat lagi menyesatkan dan jahil. Semoga Allah menegakkan keadilan dan menyelamatkan kita daripada jalannya, akidahnya dan perbuatanyya, Amin. - Al-Fatawa Al-Hadithiyyah, halaman 86.
Kekafiran orang yang memanggil Ibnu Taimiyah sebagai ‘Syeikhul Islam’
Ulama besar Ahlusunnah bernama Al-Shawkani berkata:
صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر
بدر الطالع، ج 2، ص 260
Muhammad Al-Bukhari Al-Hanafi yang meninggal pada tahun 841 Hijrah menjelaskan bid’ahnya kemudian mengkafirkannya, kemudian beliau menjelaskan di dalam majlisnya: Barangsiapa yang menggelar Ibnu Taimiyah sebagai Syeikhul Islam, maka ia telah kafir. - Badrul Taliʻ, jilid 2 halaman 260
Ibnu Batutta mengatakan Ibnu Taimiyyah gila
Ibnu Batutta, menulis dalam catatan pengembaraan ilmiyahnya sebagai:
وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شيء
رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57
Tersebutlah di Damsyiq seorang daripada ahli Fiqh Hanafi yang bernama Taqiyudin Ibnu Taimiyah, berbicara tentang berbagai kesenian, namun akalnya tidak waras.
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو
www.modir.ir/Articles/3412.aspx - Translate this page
بررسی و مقایسه تئوری نیازهای مازلو با نیازها از منظر امام علی(ع) ... صمدانیان و میریان نیز علل ناهنجاری و روش کنترل آن از دیدگاه نهج البلاغه را مورد نقد قرار داده اند.Abraham Maslow
From Wikipedia, the free encyclopedia
Abraham Harold Maslow (April 1, 1908 – June 8, 1970) was an American psychologistwho was best known for creating Maslow's hierarchy of needs, a theory of psychological health predicated on fulfilling innate human needs in priority, culminating in self-actualization.[2] Maslow was a psychology professor at Brandeis University, Brooklyn College, New School for Social Research and Columbia University. He stressed the importance of focusing on the positive qualities in people, as opposed to treating them as a "bag of symptoms."[3]
Born | April 1, 1908 Brooklyn, New York |
---|---|
Died | June 8, 1970 (aged 62) Menlo Park, California |
Nationality | American |
Fields | Psychology |
Institutions | Cornell University Brooklyn College Brandeis University |
Alma mater | University of Wisconsin–Madison |
Doctoral advisor | Harry Harlow |
Known for | Maslow's hierarchy of needs |
Influences | Alfred Adler, Kurt Goldstein,Henry Murray |
Influenced | Douglas McGregor, Roberto Assagioli,[1] Colin Wilson, Abbie Hoffman, Wayne Dyer |
Kritikan Ulama Ahlusunnah Wal Jamaah Terhadap Ibnu Taimiyah
Zahabi menganggap pengikut Ibnu Taimiyah sebagai hina dan pendusta
Zahabi (wafat tahun 774), salah seorang tokoh besar Ahlusunnah yang masyhur dalam ilmu Rijal di zamannya menulis sepucuk surat kepada Ibnu Taimiyah:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛
Alangkah kecewanya kerana barangsiapa yang mengikutimu (Ibnu Taimiyah) maka sesungguhnya ia adalah Zindiq dan merosot… Maka tidakkah kebanyakan pengikut kamu itu ketinggalan, tipis akal, atau orang awam biasa, pendusta, tumpul pemikirannya, kemurungan yang aneh dan kuat tipu daya, kekeringan amalan soleh dan luput pemahaman, andainya kamu tidak mempercayaiku, maka kajilah mereka dan nilailah mereka dengan keadilan…
Zahabi menulis sehinggalah ke perenggan berikut:
فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة؛
(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.
Maka tidaklah aku kira bahawa kamu akan menerima kata-kataku! tidaklah engkau akan mendengari nasihatku! Sedangkan aku seorang bersimpati yang belas kasihan, maka bagaimana engkau di sisi musuh-musuh engkau, sedangkan musuh-musuhmu itu demi Allah, di kalangan mereka adalah orang yang soleh, berakal dan mulia. Sementara orang yang mendampingimu adalah di kalangan mereka yang keji, pendusta dan bodoh. - Al-Iʻlān bil Tawbikh halaman 77, Takmilah Al-Sayf Al-Ṣaqīl, halaman 218
Ibnu Hajar mengaitkan Ibnu Taimiyah dengan kemunafikan:
Ibnu Hajar Al-ʼAsqalani yang termasuk sebagai tunggak utama ilmu Ahlusunnah dan bergelar sebagai Al-Hafiz Ahlusunnah menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛
Ulama mempunyai berbagai pendapat tentang beliau (Ibnu Taimiyah), di antara mereka mengaitkannya dengan penjisiman, ini disebabkan di dalam kitab Al-Aqidah Al-Hamawiyah, kitab Al-Wasathiyyah dan selain keduanya ia mengatakan seperti: Sesungguhnya tangan, betis dan wajah adalah sifat Allah secara hakikat, dan Allah sendiri bersemanyam di atas ʻArash…
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلىاللهعليهوآله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلىاللهعليهوآله ] ... ؛
Dan di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan zindiq (berpura-pura beriman atau imannya terpesong). Ini disebabkan ia berkata: Janganlah memohon bantuan daripada Nabi (s.a.w), sesungguhnya perbuatan itu mengurangkan dan mencegah daripada pengagungan Nabi (s.a.w)…
ومنهم من ينسِبُه إلى النفاق، لقوله فى عليّ ما تقدّم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري مايقول، وعليّ أسلم صبيّا، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع فى ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلىاللهعليهوآله ] : ولايبغضك إلاّ منافق؛
الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
Di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan kemunafikan, kerana pandangan jeleknya tentang Ali bin Abi Talib (iaitu ia melakukan kesalahan dalam tujuh belas perkara). Katanya: Sesungguhnya beliau (Ali bin Abi Talib) adalah orang yang kecewa dan patah harapan sebagaimana yang diketahui beliau berusaha banyak kali untuk mendapatkan kekhalifahan namun beliau tidak pernah mencapainya. Beliau berperang hanyalah untuk mendapatkan tampuk pemerintahan, bukan kerana agama. Katanya: Sesunggunya beliau gila kuasa. Katanya lagi: Abu Bakar masuk Islam diusia tua kerana ia tahu apa yang dikatakannya, namun Ali masuk Islam ketika masih kanak-kanak, sedangkan keislaman kanak-kanak tidak sah. Termasuk juga kata-katanya tentang kisah lamaran anak perempuan Abu Jahal… sesungguhnya ia terlampau jelek tentang itu, maka lazimlah ia dengan sifat kemunafikan kerana nabi (s.a.w) bersabda: Wahai Ali, tidaklah membencimu melainkan ia adalah orang munafik. - Al-Durar Al-Kaminah Fi Aʻyan Al-Mi’ah Al-Thaminah, jilid 1 halaman 155.
Nota:
Sayuti berkata:
ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مىآمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
Ibnu Hajar adalah Syeikhul Islam dan Imam Al-Hafiz di zamannya di tanah Mesir; bahkan secara mutlaknya beliau adalah seorang Hafiz dunia - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 547.
Al-Subki memutuskan bahawa Ibnu Taimiyah sebagai tukang bid’ah:
Al-Subki (wafat tahun 756 Hijrah) seorang ulama besar Ahlusunnah yang tersohor di zaman Ibnu Taimiyah menulis:
أما بعد، فإنه لما أحدث ابن تيمية ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة، مظهرا أنه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الاتباع إلى الابتداع، وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسمية والتركيب في الذات المقدس، وأن الافتقار إلى الجزء- أي افتقار الله إلى الجزء- ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات الله تعالى، وأن القرءان محدث تكلم الله به بعد أن لم يكن، وأنه يتكلم ويسكت ويحدث في ذاته الإرادات بحسب المخلوقات، وتعدى في ذلك إلى استلزام قدم العالم، والتزامه بالقول بأنه لا أول للمخلوقات فقال بحوادث لا أول لها، فأثبت الصفة القديمة حادثة والمخلوق الحادث قديما، ولم يجمع أحد هذين القولين في ملة من الملل ولا نحلة من النحل، فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاث والسبعين التي افترقت عليها الأمة، ولا وقفت به مع أمة من الأمم همة، """وكل ذلك وإن كان كفرا شنيعا""" مما تقل جملته بالنسبة لما أحدث في الفروع ". ا.هـ
طبقات الشافعيّة، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5.
Adapun sesungguhnya, Ibnu Taimiyah : Sesungguhnya Ibnu Taimiyah membuat hal baru (bid’ah) dalam usul-usul aqidah dan merosakkan perkara dari pokok-pokok agama Islam iaitu rukun-rukun dan aqidah, setelah dia bersembunyi dengan (seakan-akan) mengikuti Al Kitab dan As-Sunnah, menampilkan diri bahawa dialah yang menyeru kepada yang Haq dan pembimbing ke syurga. Lantas dia keluar dari Ittiba’ (ikut al Qur’an dan As Sunnah) menuju bid’ah, ganjil dan aneh daripada jemaah kaum muslimin dengan menyalahi ijma’ ulama, dan dia mengatakan sesuatu yang mewajibkan penjisiman dan penstrukturan dalam Zat Allah Yang Suci, dan keperluan Allah pada bahagian juzuk tidaklah mustahil, mengatakan bertempatnya mahluk pada dzat Allah, Al Qur’an adalah diciptakan yang Allah berbicara dengannya setelah al Qur’an tidak ada, Allah berbicara dan diam, pada Zatnya terjadi kehendak-kehendak sesuai dengan mahluk-mahluk-Nya, dan berlanjut pada penetapan Qidam (keterdahuluan)-nya alam dan pendapat tidak ada permulaan bagi makhluk …… dan semua (pendapat Ibnu Taimiyah) tersebut, meski pun merupakan kekufuran yang jelek, namun lebih sedikit jumlahnya dinisbahkan pada yang telah di buatnya (Bid’ah?) dalam hal furu’”. - Tabaqat Al-Syafiʻiyyah, jilid 9 halaman 253; Al-Saif Al-Ṣaqīl, halaman 177; Al-Durrah Al-Mudhi’ah fi Al-Rad Ala Ibnu Taimiyah, halaman 5
Nota:
Sayuthi mengatakan tentang Al-Subki sebagai:
شيخ الإسلام، إمام العصر، وتصانيفه تدلّ على تبحره في الحديث؛
طبقات الحفّاظ، ص 55.
Syeikhul Islam, pemimpin di zamannya dan karya-karyanya yang melimpah menunjukkan betapa banyaknya ilmu beliau dalam bidang hadis. - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 55.
Selain itu, Ibnu Kathir al-Salafi berkata tentangnya:
«الإمام العلامة ... قاضي دمشق ... برع في الفقه والأصول والعربية وأنواع العلوم ... انتهت إليه رئاسة العلم في وقته؛ سبكى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربيه و ديگر علوم سرآمد عصر خويش بوده است و رياست علم در زمان خويش به وى منحصر شد. بدايه ونهايه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
Al-Imam Al-ʻAllamah… Qadi Damsyiq… pintar dalam ilmu Fiqh, Ushul, Arab dan berbagai klasifikasi ilmu… mencapai kepimpinan ilmu di zamannya. - Al-Bidayah Wa Al-Nihayah, jilid 1 halaman 551, nombor 2251
Al-Hushni Dimasyqi menganggap Ibnu Taimiyah sebagai zindiq
Al-Hushni Dimasqi menulis:
وأن ابن تيمية كما قاله بعض الأئمة الأعلام – الذي كان يوصف بأنه بحر في العلم – يقول عنه أنه زنديق مطلق. وسبب قوله ذلك أنه تتبع كلامه فلم يقف له على اعتقاد، حتى أنه في مواضع عديدة يكفر فرقة ويضللها، وفي موضع آخر يعتقد ما قالته أو بعضه. مع أن كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم والإشارة إلى الازدراء بالنبي والشيخين وتكفير عبد الله بن عباس وأنه من الملحدين وجعل عبد الله بن عمر رضي الله عنهما من المجرمين وأنه ضال ومبتدع ذكر ذلك في كتاب له سماه (الصراط المستقيم والرد على أهل الجحيم) وقد وقفت في كلامه على المواضع التي كفر فيها الأئمة الأربعة. وكان بعض أتباعه يقول أنه أخرج زيف الأئمة الأربعة يريد بذلك إضلال هذه الأمة لأنها تابعة لهذه الأئمة في جميع الأقطار والأمصار وليس وراء هذا زندقة.
Ibnu Taimiyyah sepertimana yang dikatakan oleh kebanyakan ulama besar - iaitu ulama yang disifatkan sebagai 'lautan ilmu' - berkata: Sesungguhnya Ibnu Taimiyah adalah kafir zindiq secara mutlak. Ini disebabkan penelitian atas kata-katanya dan diketahuilah bahawa ia beberapa kali telah mengkafirkan golongan lain dan menyesatkan mereka. Pada ketika yang lain ia mengiyakan apa yang golongan lain katakan, atau mengesahkan sebahagiannya. Sementara itu fakta di dalam bukunya penuh dengan 'tasybih' (menyamakan Allah dengan makhluk), 'tajsim' (menjisimkan Allah), termasuklah penghinaan terhadap Nabi (s.a.w), penghinaan terhadap Abu Bakar dan Umar, mengkafirkan Ibnu Abbas, dan sesungguhnya ia adalah kafir ateis. Ia mengatakan Abdullah bin Umar sebagai penjenayah, dan sesungguhnya ia adalah sesat, tukang bid'ah, ia mengatakan demikian di dalam kitab yang bernama Al-Shiratul Mustaqim Wa Al-Rad 'Ala Ahl Al-Jahim'. Aku turut menemui kata-katanya yang berposisi mengkafirkan para imam empat mazhab fiqh dengan tujuan mendakwa bahawa seluruh umat ini sesat kerana mengikuti imam ini di seluruh pelusuk dunia. Tidak terselindung lagi kezindiqan ini.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, Tahqiq Jama'ah min Ulama, halaman 125
Al-Hushni Dimasyqi menulis di tempat lain:
وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»، هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضىاللهعنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة؛
دفع الشبه عن الرسول، ص 131
Ibnu Taimiyah berkata: Barangsiapa yang memohon bantuan (istighasah) dengan mayat atau orang ghaib dari manusia… Sesungguhnya ini adalah zalim, sesat dan musyrik. Dengan ini badan manusia menggeletar (di mana tawassul dengan para nabi setelah mereka wafat aku anggap sesat), sehingga kini aku belum mendengarnya daripada sesiapa pun. Bahkan tidak seorang pun yang menunjukkan simbol sebegini di zaman manapun, atau di negara mana pun. Sehinggalah sebelum Harran Ibnu Taimiyah (semoga Allah membunuhnya dan Allah telah melakukannya), si kafir zindiq yang tegar kejahilannya telah membuatkan kisah Umar Radhiyallahuanhu yang bertawassul sebagai kekotoran di hari perasaannya dalam menghina Sayyidil Awwalin, dan merendahkan martabatnya di dalam hidupnya, ia ingin mengatakan wibawa, kehormatan, risalahnya dan lain-lain lagi telah luput setelah wafat. Itu meyakinkan bahawa ia telah kafir dan realitinya ia telah zindiq.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, halaman 131
Nota:
Khairuddin Al-Zarkali di dalam menceritakan perihal Al-Hushni Al-Dimasyqi mengatakan:
تقي الدين الحصني فقيه ورع من أهل دمشق…
له تصانيف كثيرة، منها… دفع شبه من شبه وتمرد
Taqiyuddin Al-Hushni, seorang yang alim dan faham agama, wara’, daripada warga Damsyiq… beliau mempunyai banyak karya antaranya… Daf'u Syubah man Syabbaha wa Tamarrada
Qadi Syafi’i menganggap darah pengikut Ibnu Taimiyah adalah halal ditumpahkan.
Ibnu Hajar Al-ʻAsqalani (wafat tahun 825 Hijrah) dan Al-Syaukani (wafat tahun 1255 Hijrah) merupakan dua ulama besar Ahlusunnah yang menulis bahawa Al-Qadi Al-Shafiʻi memberi perintah di Damsyiq:
من اعتقد عقيدة ابن تيمية حل دمه وماله
الدرر الكامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
Barangsiapa yang berpegang dengan akidah Ibnu Taimiyyah, maka halal darahnya (ditumpahkan) dan hartanya. - Al-Durar Al-Kaminah, jilid 1 halaman 147; Al-Badrul Thaliʻ, jilid 1 halaman 67; Mir’atul Jinan jilid 2 halaman 242
Ibnu Hajar Al-Haythami menanganggap Ibnu Taimiyah sebagai individu yang sesat lagi menyesatkan
Ibnu Hajar Al-Haythami Al-Makki (wafat tahun 974) menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
ابن تيمية عبد خذله الله وأضله وأعماه وأصمه وأذله ، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله وكذب أقواله...
وأهل عصرهم من الشافعية والمالكية والحنفية...
والحاصل أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر وحزن ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال ومضل جاهل غال عامله الله بعدله وأجارنا من مثل طريقته وعقيدته وفعله آمين .
الفتاوى الحديثة، ص 86.
Allah mengecewakan Ibnu Taimiyah, menyesatkannya, membutakannya, menulikannya dan menghinanya. Demikian itu para imam yang menerangkan kerosakannya dan pendustaan kata-katanya telah menjelaskan… ahli di zamannya daripada golongan al-Syafiʻi, al-Maliki dan al-Hanafi…kesimpulannya kata-katanya tidak bernilai, bahkan ia adalah tukang bid’ah yang sesat lagi menyesatkan dan jahil. Semoga Allah menegakkan keadilan dan menyelamatkan kita daripada jalannya, akidahnya dan perbuatanyya, Amin. - Al-Fatawa Al-Hadithiyyah, halaman 86.
Kekafiran orang yang memanggil Ibnu Taimiyah sebagai ‘Syeikhul Islam’
Ulama besar Ahlusunnah bernama Al-Shawkani berkata:
صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر
بدر الطالع، ج 2، ص 260
Muhammad Al-Bukhari Al-Hanafi yang meninggal pada tahun 841 Hijrah menjelaskan bid’ahnya kemudian mengkafirkannya, kemudian beliau menjelaskan di dalam majlisnya: Barangsiapa yang menggelar Ibnu Taimiyah sebagai Syeikhul Islam, maka ia telah kafir. - Badrul Taliʻ, jilid 2 halaman 260
Ibnu Batutta mengatakan Ibnu Taimiyyah gila
Ibnu Batutta, menulis dalam catatan pengembaraan ilmiyahnya sebagai:
وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شيء
رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57
Tersebutlah di Damsyiq seorang daripada ahli Fiqh Hanafi yang bernama Taqiyudin Ibnu Taimiyah, berbicara tentang berbagai kesenian, namun akalnya tidak waras.
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو
Kritikan Ulama Ahlusunnah Wal Jamaah Terhadap Ibnu Taimiyah
|
Zahabi menganggap pengikut Ibnu Taimiyah sebagai hina dan pendusta
Zahabi (wafat tahun 774), salah seorang tokoh besar Ahlusunnah yang masyhur dalam ilmu Rijal di zamannya menulis sepucuk surat kepada Ibnu Taimiyah:
يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال ... فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقنى ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... ؛
Alangkah kecewanya kerana barangsiapa yang mengikutimu (Ibnu Taimiyah) maka sesungguhnya ia adalah Zindiq dan merosot… Maka tidakkah kebanyakan pengikut kamu itu ketinggalan, tipis akal, atau orang awam biasa, pendusta, tumpul pemikirannya, kemurungan yang aneh dan kuat tipu daya, kekeringan amalan soleh dan luput pemahaman, andainya kamu tidak mempercayaiku, maka kajilah mereka dan nilailah mereka dengan keadilan…
Zahabi menulis sehinggalah ke perenggan berikut:
فما أظنّك تقبل على قولي وتصغى إلى وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك، وأعداوءك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة؛
(1) الإعلان بالتوبيخ، ص 77 و تكملة السيف الصقيل، ص 218.
Maka tidaklah aku kira bahawa kamu akan menerima kata-kataku! tidaklah engkau akan mendengari nasihatku! Sedangkan aku seorang bersimpati yang belas kasihan, maka bagaimana engkau di sisi musuh-musuh engkau, sedangkan musuh-musuhmu itu demi Allah, di kalangan mereka adalah orang yang soleh, berakal dan mulia. Sementara orang yang mendampingimu adalah di kalangan mereka yang keji, pendusta dan bodoh. - Al-Iʻlān bil Tawbikh halaman 77, Takmilah Al-Sayf Al-Ṣaqīl, halaman 218
Ibnu Hajar mengaitkan Ibnu Taimiyah dengan kemunafikan:
Ibnu Hajar Al-ʼAsqalani yang termasuk sebagai tunggak utama ilmu Ahlusunnah dan bergelar sebagai Al-Hafiz Ahlusunnah menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
وافترق الناس فيه شيعا، فمنهم من نسبه إلى التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو على العرش بذاته... ؛
Ulama mempunyai berbagai pendapat tentang beliau (Ibnu Taimiyah), di antara mereka mengaitkannya dengan penjisiman, ini disebabkan di dalam kitab Al-Aqidah Al-Hamawiyah, kitab Al-Wasathiyyah dan selain keduanya ia mengatakan seperti: Sesungguhnya tangan, betis dan wajah adalah sifat Allah secara hakikat, dan Allah sendiri bersemanyam di atas ʻArash…
ومنهم من يَنسِبُه إلى الزندقة، لقوله: النبيّ [ صلىاللهعليهوآله ] لايستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصا ومنعا من تعظيم النبيّ¨] صلىاللهعليهوآله ] ... ؛
Dan di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan zindiq (berpura-pura beriman atau imannya terpesong). Ini disebabkan ia berkata: Janganlah memohon bantuan daripada Nabi (s.a.w), sesungguhnya perbuatan itu mengurangkan dan mencegah daripada pengagungan Nabi (s.a.w)…
ومنهم من ينسِبُه إلى النفاق، لقوله فى عليّ ما تقدّم ـ أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئا ـ ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخا يدري مايقول، وعليّ أسلم صبيّا، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع فى ذلك، فألزموه بالنفاق، لقوله [ صلىاللهعليهوآله ] : ولايبغضك إلاّ منافق؛
الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
الدرر الكامنة فى أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 155.
Di kalangan mereka ada yang mengaitkannya dengan kemunafikan, kerana pandangan jeleknya tentang Ali bin Abi Talib (iaitu ia melakukan kesalahan dalam tujuh belas perkara). Katanya: Sesungguhnya beliau (Ali bin Abi Talib) adalah orang yang kecewa dan patah harapan sebagaimana yang diketahui beliau berusaha banyak kali untuk mendapatkan kekhalifahan namun beliau tidak pernah mencapainya. Beliau berperang hanyalah untuk mendapatkan tampuk pemerintahan, bukan kerana agama. Katanya: Sesunggunya beliau gila kuasa. Katanya lagi: Abu Bakar masuk Islam diusia tua kerana ia tahu apa yang dikatakannya, namun Ali masuk Islam ketika masih kanak-kanak, sedangkan keislaman kanak-kanak tidak sah. Termasuk juga kata-katanya tentang kisah lamaran anak perempuan Abu Jahal… sesungguhnya ia terlampau jelek tentang itu, maka lazimlah ia dengan sifat kemunafikan kerana nabi (s.a.w) bersabda: Wahai Ali, tidaklah membencimu melainkan ia adalah orang munafik. - Al-Durar Al-Kaminah Fi Aʻyan Al-Mi’ah Al-Thaminah, jilid 1 halaman 155.
Nota:
Sayuti berkata:
ابن حجر، شيخ الاسلام والإمام الحافظ في زمانه، وحافظ الديار المصرية؛ بل حافظ الدنيا مطلقا، قاضى القضاة؛ ابن حجر، شيخ الاسلام، پيشوا و حافظ زمان خويش در منطقه مصر؛ بلكه حافظ دنيا به شمار مىآمد. طبقات الحفاظ، ص 547.
Ibnu Hajar adalah Syeikhul Islam dan Imam Al-Hafiz di zamannya di tanah Mesir; bahkan secara mutlaknya beliau adalah seorang Hafiz dunia - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 547.
Al-Subki memutuskan bahawa Ibnu Taimiyah sebagai tukang bid’ah:
Al-Subki (wafat tahun 756 Hijrah) seorang ulama besar Ahlusunnah yang tersohor di zaman Ibnu Taimiyah menulis:
أما بعد، فإنه لما أحدث ابن تيمية ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستترا بتبعية الكتاب والسنة، مظهرا أنه داع إلى الحق هاد إلى الجنة، فخرج عن الاتباع إلى الابتداع، وشذ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسمية والتركيب في الذات المقدس، وأن الافتقار إلى الجزء- أي افتقار الله إلى الجزء- ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات الله تعالى، وأن القرءان محدث تكلم الله به بعد أن لم يكن، وأنه يتكلم ويسكت ويحدث في ذاته الإرادات بحسب المخلوقات، وتعدى في ذلك إلى استلزام قدم العالم، والتزامه بالقول بأنه لا أول للمخلوقات فقال بحوادث لا أول لها، فأثبت الصفة القديمة حادثة والمخلوق الحادث قديما، ولم يجمع أحد هذين القولين في ملة من الملل ولا نحلة من النحل، فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاث والسبعين التي افترقت عليها الأمة، ولا وقفت به مع أمة من الأمم همة، """وكل ذلك وإن كان كفرا شنيعا""" مما تقل جملته بالنسبة لما أحدث في الفروع ". ا.هـ
طبقات الشافعيّة، ج 9، ص 253؛ السيف الصقيل، ص 177 و الدرّة المضيئة فى الردّ على ابن تيميّه، ص 5.
Adapun sesungguhnya, Ibnu Taimiyah : Sesungguhnya Ibnu Taimiyah membuat hal baru (bid’ah) dalam usul-usul aqidah dan merosakkan perkara dari pokok-pokok agama Islam iaitu rukun-rukun dan aqidah, setelah dia bersembunyi dengan (seakan-akan) mengikuti Al Kitab dan As-Sunnah, menampilkan diri bahawa dialah yang menyeru kepada yang Haq dan pembimbing ke syurga. Lantas dia keluar dari Ittiba’ (ikut al Qur’an dan As Sunnah) menuju bid’ah, ganjil dan aneh daripada jemaah kaum muslimin dengan menyalahi ijma’ ulama, dan dia mengatakan sesuatu yang mewajibkan penjisiman dan penstrukturan dalam Zat Allah Yang Suci, dan keperluan Allah pada bahagian juzuk tidaklah mustahil, mengatakan bertempatnya mahluk pada dzat Allah, Al Qur’an adalah diciptakan yang Allah berbicara dengannya setelah al Qur’an tidak ada, Allah berbicara dan diam, pada Zatnya terjadi kehendak-kehendak sesuai dengan mahluk-mahluk-Nya, dan berlanjut pada penetapan Qidam (keterdahuluan)-nya alam dan pendapat tidak ada permulaan bagi makhluk …… dan semua (pendapat Ibnu Taimiyah) tersebut, meski pun merupakan kekufuran yang jelek, namun lebih sedikit jumlahnya dinisbahkan pada yang telah di buatnya (Bid’ah?) dalam hal furu’”. - Tabaqat Al-Syafiʻiyyah, jilid 9 halaman 253; Al-Saif Al-Ṣaqīl, halaman 177; Al-Durrah Al-Mudhi’ah fi Al-Rad Ala Ibnu Taimiyah, halaman 5
Nota:
Sayuthi mengatakan tentang Al-Subki sebagai:
شيخ الإسلام، إمام العصر، وتصانيفه تدلّ على تبحره في الحديث؛
طبقات الحفّاظ، ص 55.
طبقات الحفّاظ، ص 55.
Syeikhul Islam, pemimpin di zamannya dan karya-karyanya yang melimpah menunjukkan betapa banyaknya ilmu beliau dalam bidang hadis. - Tabaqat Al-Huffaz, halaman 55.
Selain itu, Ibnu Kathir al-Salafi berkata tentangnya:
«الإمام العلامة ... قاضي دمشق ... برع في الفقه والأصول والعربية وأنواع العلوم ... انتهت إليه رئاسة العلم في وقته؛ سبكى امام و علاّمه، قاضى دمشق در علم فقه، اصول، عربيه و ديگر علوم سرآمد عصر خويش بوده است و رياست علم در زمان خويش به وى منحصر شد. بدايه ونهايه: ج 1، ص 551، شماره 2251.
Al-Imam Al-ʻAllamah… Qadi Damsyiq… pintar dalam ilmu Fiqh, Ushul, Arab dan berbagai klasifikasi ilmu… mencapai kepimpinan ilmu di zamannya. - Al-Bidayah Wa Al-Nihayah, jilid 1 halaman 551, nombor 2251
Al-Hushni Dimasyqi menganggap Ibnu Taimiyah sebagai zindiq
Al-Hushni Dimasqi menulis:
وأن ابن تيمية كما قاله بعض الأئمة الأعلام – الذي كان يوصف بأنه بحر في العلم – يقول عنه أنه زنديق مطلق. وسبب قوله ذلك أنه تتبع كلامه فلم يقف له على اعتقاد، حتى أنه في مواضع عديدة يكفر فرقة ويضللها، وفي موضع آخر يعتقد ما قالته أو بعضه. مع أن كتبه مشحونة بالتشبيه والتجسيم والإشارة إلى الازدراء بالنبي والشيخين وتكفير عبد الله بن عباس وأنه من الملحدين وجعل عبد الله بن عمر رضي الله عنهما من المجرمين وأنه ضال ومبتدع ذكر ذلك في كتاب له سماه (الصراط المستقيم والرد على أهل الجحيم) وقد وقفت في كلامه على المواضع التي كفر فيها الأئمة الأربعة. وكان بعض أتباعه يقول أنه أخرج زيف الأئمة الأربعة يريد بذلك إضلال هذه الأمة لأنها تابعة لهذه الأئمة في جميع الأقطار والأمصار وليس وراء هذا زندقة.
Ibnu Taimiyyah sepertimana yang dikatakan oleh kebanyakan ulama besar - iaitu ulama yang disifatkan sebagai 'lautan ilmu' - berkata: Sesungguhnya Ibnu Taimiyah adalah kafir zindiq secara mutlak. Ini disebabkan penelitian atas kata-katanya dan diketahuilah bahawa ia beberapa kali telah mengkafirkan golongan lain dan menyesatkan mereka. Pada ketika yang lain ia mengiyakan apa yang golongan lain katakan, atau mengesahkan sebahagiannya. Sementara itu fakta di dalam bukunya penuh dengan 'tasybih' (menyamakan Allah dengan makhluk), 'tajsim' (menjisimkan Allah), termasuklah penghinaan terhadap Nabi (s.a.w), penghinaan terhadap Abu Bakar dan Umar, mengkafirkan Ibnu Abbas, dan sesungguhnya ia adalah kafir ateis. Ia mengatakan Abdullah bin Umar sebagai penjenayah, dan sesungguhnya ia adalah sesat, tukang bid'ah, ia mengatakan demikian di dalam kitab yang bernama Al-Shiratul Mustaqim Wa Al-Rad 'Ala Ahl Al-Jahim'. Aku turut menemui kata-katanya yang berposisi mengkafirkan para imam empat mazhab fiqh dengan tujuan mendakwa bahawa seluruh umat ini sesat kerana mengikuti imam ini di seluruh pelusuk dunia. Tidak terselindung lagi kezindiqan ini.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, Tahqiq Jama'ah min Ulama, halaman 125
Al-Hushni Dimasyqi menulis di tempat lain:
وقال (ابن تيميّة): «من استغاث بميّت أو غائب من البشر... فإنّ هذا ظالم، ضالّ، مشرك»، هذا شيء تقشعرّ منه الأبدان، ولم نسمع أحدا فاه، بل ولا رمز إليه في زمن من الأزمان، ولا بلد من البلدان، قبل زنديق حرّان قاتله اللّه ـ عزّ وجلّ ـ وقد جعل الزنديق الجاهل الجامد، قصّة عمر رضىاللهعنه دعامة للتوصّل بها إلى خبث طويّته في الإزدراء بسيّد الأوّلين والآخرين وأكرم السابقين واللاحقين، وحطّ رتبته في حياته، وأنّ جاهه وحرمته ورسالته وغير ذلك زال بموته، وذلك منه كفر بيقين وزندقة محقّقة؛
دفع الشبه عن الرسول، ص 131
دفع الشبه عن الرسول، ص 131
Ibnu Taimiyah berkata: Barangsiapa yang memohon bantuan (istighasah) dengan mayat atau orang ghaib dari manusia… Sesungguhnya ini adalah zalim, sesat dan musyrik. Dengan ini badan manusia menggeletar (di mana tawassul dengan para nabi setelah mereka wafat aku anggap sesat), sehingga kini aku belum mendengarnya daripada sesiapa pun. Bahkan tidak seorang pun yang menunjukkan simbol sebegini di zaman manapun, atau di negara mana pun. Sehinggalah sebelum Harran Ibnu Taimiyah (semoga Allah membunuhnya dan Allah telah melakukannya), si kafir zindiq yang tegar kejahilannya telah membuatkan kisah Umar Radhiyallahuanhu yang bertawassul sebagai kekotoran di hari perasaannya dalam menghina Sayyidil Awwalin, dan merendahkan martabatnya di dalam hidupnya, ia ingin mengatakan wibawa, kehormatan, risalahnya dan lain-lain lagi telah luput setelah wafat. Itu meyakinkan bahawa ia telah kafir dan realitinya ia telah zindiq.- Dafʻ Syabah 'An Rasulillah, halaman 131
Nota:
Khairuddin Al-Zarkali di dalam menceritakan perihal Al-Hushni Al-Dimasyqi mengatakan:
تقي الدين الحصني فقيه ورع من أهل دمشق…
له تصانيف كثيرة، منها… دفع شبه من شبه وتمرد
Taqiyuddin Al-Hushni, seorang yang alim dan faham agama, wara’, daripada warga Damsyiq… beliau mempunyai banyak karya antaranya… Daf'u Syubah man Syabbaha wa Tamarrada
Qadi Syafi’i menganggap darah pengikut Ibnu Taimiyah adalah halal ditumpahkan.
Ibnu Hajar Al-ʻAsqalani (wafat tahun 825 Hijrah) dan Al-Syaukani (wafat tahun 1255 Hijrah) merupakan dua ulama besar Ahlusunnah yang menulis bahawa Al-Qadi Al-Shafiʻi memberi perintah di Damsyiq:
من اعتقد عقيدة ابن تيمية حل دمه وماله
الدرر الكامنة، ج 1، ص 147؛ البدر الطالع، ج 1، ص 67 و مرآة الجنان، ج 2، ص 242.
Barangsiapa yang berpegang dengan akidah Ibnu Taimiyyah, maka halal darahnya (ditumpahkan) dan hartanya. - Al-Durar Al-Kaminah, jilid 1 halaman 147; Al-Badrul Thaliʻ, jilid 1 halaman 67; Mir’atul Jinan jilid 2 halaman 242
Ibnu Hajar Al-Haythami menanganggap Ibnu Taimiyah sebagai individu yang sesat lagi menyesatkan
Ibnu Hajar Al-Haythami Al-Makki (wafat tahun 974) menulis tentang Ibnu Taimiyah sebagai berikut:
ابن تيمية عبد خذله الله وأضله وأعماه وأصمه وأذله ، وبذلك صرح الأئمة الذين بينوا فساد أحواله وكذب أقواله...
وأهل عصرهم من الشافعية والمالكية والحنفية...
والحاصل أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر وحزن ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال ومضل جاهل غال عامله الله بعدله وأجارنا من مثل طريقته وعقيدته وفعله آمين .
الفتاوى الحديثة، ص 86.
وأهل عصرهم من الشافعية والمالكية والحنفية...
والحاصل أن لا يقام لكلامه وزن بل يرمى في كل وعر وحزن ويعتقد فيه أنه مبتدع ضال ومضل جاهل غال عامله الله بعدله وأجارنا من مثل طريقته وعقيدته وفعله آمين .
الفتاوى الحديثة، ص 86.
Allah mengecewakan Ibnu Taimiyah, menyesatkannya, membutakannya, menulikannya dan menghinanya. Demikian itu para imam yang menerangkan kerosakannya dan pendustaan kata-katanya telah menjelaskan… ahli di zamannya daripada golongan al-Syafiʻi, al-Maliki dan al-Hanafi…kesimpulannya kata-katanya tidak bernilai, bahkan ia adalah tukang bid’ah yang sesat lagi menyesatkan dan jahil. Semoga Allah menegakkan keadilan dan menyelamatkan kita daripada jalannya, akidahnya dan perbuatanyya, Amin. - Al-Fatawa Al-Hadithiyyah, halaman 86.
Kekafiran orang yang memanggil Ibnu Taimiyah sebagai ‘Syeikhul Islam’
Ulama besar Ahlusunnah bernama Al-Shawkani berkata:
صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّى سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول على ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر
بدر الطالع، ج 2، ص 260
Muhammad Al-Bukhari Al-Hanafi yang meninggal pada tahun 841 Hijrah menjelaskan bid’ahnya kemudian mengkafirkannya, kemudian beliau menjelaskan di dalam majlisnya: Barangsiapa yang menggelar Ibnu Taimiyah sebagai Syeikhul Islam, maka ia telah kafir. - Badrul Taliʻ, jilid 2 halaman 260
Ibnu Batutta mengatakan Ibnu Taimiyyah gila
Ibnu Batutta, menulis dalam catatan pengembaraan ilmiyahnya sebagai:
وكان بدمشق من كبار الفقهاء الحنابلة تقي الدين بن تيميّة كبير الشام يتكلّم فى الفنون إلاّ أنّ فى عقله شيء
رحله ابن بطوطه، ج 1، ص 57
Tersebutlah di Damsyiq seorang daripada ahli Fiqh Hanafi yang bernama Taqiyudin Ibnu Taimiyah, berbicara tentang berbagai kesenian, namun akalnya tidak waras.
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو یا به طور خلاصه هرم مزلو، نظریه آبراهام مزلو نظریه پرداز کلاسیک مدیریت، در مورد نیازهای اساسی انسان است. این نظریه در میان بینش های حاصل از جنبش روابط انسانی در مدیریت مقارن با دوران رکود اقتصادی بزرگ غرب از اهمیت ویژه برخوردار بوده و نظریهای بنیادین محسوب میشود. این نظریه از نظریههای محتوایی در مورد انگیزش به شمار میآید. نظریه های محتوایی چیستی رفتارهای برانگیخته را شرح میدهند و به طور عمده با آنچه در درون فرد یا محیطش میگذرد و به رفتار فرد نیرو بخشیده سرو کار دارد؛ به عبارت دیگر این نظریهها، به مدیر نسبت به نیازهای کارکنانش بینش میدهند و به او کمک میکنند تا بداند کارکنان به چه چیزهایی به عنوان پاداش کار یا ارضا کننده بها میدهند؛ در حالیکه نظریههای فراگردی چگونگی و چرایی برانگیختگی افراد را توصیف میکنند.[۱] به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار میگیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز میشود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری میسپارند.
نیازهای انسان [ویرایش]
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شدهاند که به ترتیب عبارتند از:
- نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک،نیاز جنسی و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیتهای بدن به حد کافی ارضاء نشدهاند، عمده فعالیتهای شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد؛
- نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل میشود؛
- نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج میگیرد، آدمی برای روابط معنیدار با دیگران، سخت میکوشد؛
- احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل میشود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
- خود شکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه میخواهد باشد. همان طور که مزلو بیان میدارد: «آنچه آنسان میتواند باشد، باید بشود».[۲]
نیازهای مذکور در سازمان به صورت پرداخت حقوق و مزایا و امکانات رفاهی، ایجاد امنیت شغلی و مقررات حمایتی، تشکیل گروههای رسمی و غیررسمی در محیط کار، قائل شدن حرمت برای فرد و کار او در مراتب مختلف سازمان و ایجاد امکانات برای شکوفایی توانایی بالقوه افراد ارضا میشود. به طبقهبندی مذکور دو نیاز "دانشاندوزی و شناخت و درک پدیدهها" و "نیاز به زیبایی و نظم" نیز اضافه شده است؛ که قبل از نیاز به خود شکوفایی قرار میگیرند. اگر چه نظریه سلسله مراتب نیازها مستقیماً برای انگیزش کاری طراحی نشده است، اما میتوان نتیجه گرفت که با ارضای این نیازها، برای فرد، انگیزه به کار در سازمان ایجاد خواهد شد.[۳]
نظریه های تکمیلی [ویرایش]
البته باید به این نکته هم توجه داشت که سلسله مراتب نیازها، ضرورتاً از الگوی ارائه شده مزلو پیروی نمیکند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید این سلسله مراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسله مراتب الگویی نمونه است که در اکثر مواقع صادق میباشد. برخی از نطریهپردازان کوشیدهاند نظریه مزلو را تعدیل کنند تا از نظر رفتاری منعطفتر شود مانند نظریه «مراحل مختلف زندگی» و نظریه «زیستی – تعلق – رشد».
پانویس
نقد نظریه مازلو از سوی اندیشمندان اسلامی، نظریه مازلو مورد نقد قرار گرفته است از جمله: آیتالله مصباح یزدی می فرماید: ۱. تئوری«مازلو» از جهت استناد آن به دادههای حسّی و توجّه دروننگری قابل تأیید است. البته تجربیات انجام شده در تأیید این نظریه، بر اساس متدولوژی علمی کافی نیست. ۲. سلسله مراتب نیازها تا یک حدّی مورد قبول است و آن اینکه انسان از دامن طبیعت متولد می شود و رشد می کند، پس نیاز اوّلیه او مادّی است، اما چنین نیست که حتماً باید نیازهای فیزیولوژیک ارضا شود و بعد نوبت به سایر نیازها برسد. در طرح مازلو بعضی از نیازها مطرح نشده است.
Subscribe to:
Posts (Atom)